+ All Categories
Home > Documents > ضرب المثلهای تاریخ بیهقی و قابوسنامه

ضرب المثلهای تاریخ بیهقی و قابوسنامه

Date post: 23-Oct-2015
Category:
Upload: mehrdad-vahdati-daneshmand
View: 88 times
Download: 7 times
Share this document with a friend
Description:
ضرب المثل
83
کد: 24146 اله ق م درج خ ی ار ت: عه م ج17 ر مه1388 ی هق ب خ ی ار م در ت حک ال و1 ث مسه ا ی ا ق م امه ث س و ب ا و ق ن ی در ا کار و راه اف ن ی ا ار داده و ار ر ق م ه ل ب ا ق م را اب ث ک م دو حک ال و1 ث م ردم که ا ک ی سع اله ق م راه ز ی ن ها نR م ا حک ال و1 ث م عه که در ا ام ی ح س ا ث س ی و ع ما ت ج ع ا ض و و مان ر نR زدم ا م د ات ق ع ود را ب ه^ ت ف ا ت م ه د ان1 ش ی روه گ: ر ع1 س و اب ث* ب / اد اب ث* ب ه / اد1 س ی د گ و ات ث ه ر ق دمه : ق م در سال ود را خ اب ث ک ی هق ب م ی ب دا ث م ور که ط ن ما ه448 ا ت450 الs ی در س لاs ع م ل ز ا ص ن ع رده و ک ف ی ل ا ت475 ود را s خ اب s ث ک ی ل اs ع م ل ز اs ص ن ع ن یرا ب ا s ث ب. 25 ر s ظ ن ه ار s ج ی^ ت ب در تs س ه ا ت1 s س و ب ی هق ب د ارs ع ب الs سارs ک اف انs م ه د s ات ق عار وs ک و اف تs سرده اs ک ت ز ی ی ع ب اد ت ده ر ثس ی و ب دو مان عه ر ام ی ح ع ما ت ج ا25 1 ش ی بالs س ی هق ب. تs س ا85 ود ، عs س م طان لs سود ،s م ح م ن یs دs م ح م وی ، s ب ر غودs م ح م گاه تs س ه در د تs س ی ر انs ه جال درs س ه s وی ن s ب ر غ د ث1 s س ر ل د ا s ث ع ت ن لطs س ارs گ . در رور تs س رده اs ک زی s ن ها د ل اs اد س ر s خ ر ق طان لs سدود و وs م ده s وات خ اب s ث کر و وs ک ق د ، s ث م رد خ ه ،^ s ت خ¥ ی وده ، s ب ولابs ح ی امs م ت ر ظ ا s ده ت ثs س ل ر ب اs رس وان s ب د تs س ا رت. ت س ا دابR ده ا1 s س ت ب ر s ب دs ه ع نR ا انs ادگ ز ر یs م م اs سر ب ه ت1 s س ی دا ه گا تs سده و د و s ب ار s ت ل رR ا ی ار ل اs ع م ل ز اs ص ن ع ه¥ s رچ گ ه ت1 s س ی دا تاs لاع ط ا ون گ ا s وت گایs ه ه1 س ی ب و ون ن ف و مان های ر1 ش ی دا وه ار لا ع ب ه^ ت ف ر گ را ق لک¶ داری را م ه s ت مت ا در رs وده ام s ن ب ودs م ح مد و و عs س م ون¥ s خ ی گ ر ر s ب اهان1 s ادس¥ ار ت s در درت1 رشs م ع های ل اs ز س ی1 s س ب ی در هق ب د s ث ب ما ری بلا ا s ام ت s ق م د ات1 s ی س تs ج فs ل ت خ م ت ن کهs ع و مطالزدمs مهs ی عام عاs م ت جی و اs س ا ث س اع s اوض ی ار هاs گR ا و درر د و ات ث¥ ب در ت س ی ا ت ا ث ک م ی ق ی س م ز ی غ ور ط ن ی هق ب اب ث ک ن م ر ظ ن ه ن ت س ه ا ت1 س ی دا هق ب ه ن ت ن س یلs ض در ا اs ه ام ت1 s س و ب خ ی ار s ر ت ه ا s ود . در ط s ب نR ا تs س ا ث م هs ام د ت s ث¥ ب د s ث* لت ط ی م ریs گ ت ام د s ت خ ی ار s ت ر s خ رs گ ا
Transcript

24146 :کدمقاله درج 1388 مهر 17 جمعه :تاریخ  

بیهقی تاریخ در حکم و امثال قابوسنامه مقایسه و

این هم در مقابل را دوکتاب حکم و امثال که کردم سعی مقالهو افکار راه این از و داده وضع قرار و زمان آن مردم عقاید

راه نیز آنها حکم و امثال در که جامعه سیاسی یافته اجتماعیودهم نشان را بود

شعر / / : گروه  و ادبیات ادبیات اندیشه و فرهنگ

مقدمه● :

سال در را خود کتاب بیهقی میدانیم که و 450یا 448همانطور کرده تالیفسال در المعالی . 475عنصر را خود کتاب المعالی عنصر سال 25بنابراین

نویسنده دو زمان جامعه اجتماعی نظر از نتیجه در است نوشته بیهقی از بعدافکار همان عقاید و افکار و است نکرده تغییر .25زیاد است پیش سال

بن 85بیهقی محمد ، غزنوی محمود دستگاه در زیسته جهان در سالکرده دبیری سالها فرخزاد سلطان و مودود ، مسعود سلطان ، محمود

. رسایل دیوان ریاست به غزنوی الرشید عبد سلطنت روزگار در استاست . خوانده کتاب و فکور ، خردمند ، پخته ، بوده تحوالت تمام ناظر رسیده

عهد آن زادگان امیر برسم داشته دستگاهی و بوده زیار آل از المعالی عنصرو فنون و زمان دانشهای از بعالوه گرفته فرا را داری ملک آداب شده تربیت

سالهای بیشتر در بیهقی مانند گرچه داشته اطالعاتی گوناگون های پیشهزمینه در اما نبوده محمود و مسعود چون بزرگی پادشاهان دربار در عمرش

حتی مختلف کتب مطالعه و مردم عامه اجتماعی و سیاسی اوضاع از آگاهیبیهقی کتاب من نظر به است داشته بیهقی به نسبت باالتری مقام شاید

می دیگری نام تاریخ جز اگر و اندرز و پند در است کتابی مستقیم غیر بطوراز . او هدف اصل در اما نوشته تاریخ ظاهر در بود آن مناسب نامه پند طلبیدکه ای گونه نصیحت شیوه همین و است اندرز و پند تاریخی حوادث همه

ببرد بکار خود کتاب در زیادی حکم و امثال که شده باعث دارد بیهقیتوانست نمی حکم و امثال بدون حتم بطور است نصیحت خود که قابوسنامه

نمودم مقایسه و کردم آوری جمع را کتاب دو حکم و امثال اکثر بنابراین باشد . تا بود وقت ضیق و محدودیتها بدلیل کردم کوتاهی زمینه این در اگر ،

کردند یاری مرا راه این در که گرامی استاد از دانم می الزم اینجا در حدودیآورم . بجا را تشکر کمال

حکم● : و امثال پیدایش تاریخ

در . فلسفه پیشگامان اندیشه است شده ثبت تاریخ در علم صورت به آنچهعلوم . بر ناظر سقراط از قبل فلسفه است مسیح میالد از قبل سال صدهاتربیتی و فکری اعتقادات وسایر مردم آیین و دین و اخالقیات با و بود طبیعی

. و بحث به را خود توان و کوشش تمام فالسفه نداشت کاری دوران آنرا خود توجه و نموده طبیعی انفعاالت و فعل و مادی علوم مورد در بررسی

. نمی محسوب زمان آن دانش و علم جزو آنچه کردند می االشیاء علم صرفتوجهی . بی رغم علی بود جامعه معنوی آراء و اخالقی اصول و اخالقیات شد

مهم این باستانی ،به تمدنهای و شهری اجتماعات تشکیل بدو از ،از قبل حتی

به وابسته فرهنگ و ادبیات و اخالق ضرورت به ها انسان بزرگ ادیان ظهور . نیز حکم و امثال داشتند آگاهی خود زندگی در آن اهمیت به و برده پی آن

. است داشته وجود فالسفه ظهور از پیش قرنها و علوم بندی طبقه از قبلسقراط . افکار است نبوده عاجز بد و خوب میان ازتشخیص اجتماعی انسان

بخش . سایر از تر مهم را اخالق وی دارد نقشعمده اخالق رشد و توسعه در . یعنی سقراط شاگردان داند می نظری فلسفه کلی طور به و علوم هایدادند فلسفی و عملی شکل آن به و گرفته را بحث دنباله افالطون و .ارسطو

و اصول آن برای که است ارسطو مساعی مرهون خصوص به اخالق علمقرارداد . دسترسمردم در را قواید این و شد قایل مبانی

بار اولین تاریخی متون اساس تحقیق بر و حکم و امثال آوری جمع به ارسطورفته بین از حکم و امثال بنام او رساله متاسفانه که نمود اقدام آن علمی

در. اطالعی گونه هیچ مثلی اصطالحات و امثال رواج پیدایشو مورد در است . ودر شده شناخته حکم و امثال عنوان به امروزه که جمالتی نیست دست

. اندیشه آسای برق تراوش و ای لحظه گفتار ابتدا است جاری عموم تکلمبودن موثر لحاظ به که است بوده گو سخن دلنشین ،انسان و بودن دقیق

در آن یک . بودن گوینده بار اولین است شده سپستکرار و حک شنونده ذهناشعار نویسندگان و گویندگان که است ناشناس اندازه همان به مثلی عبارت

. . نه قرآن و انجیل تورات مانند مقدس کتب باستانی اساطیر و فولکوریکامثال از بسیاری بلکه باشد می اندرز و پند الیزال های سرچشمه از یکی تنها

. اند شده اخذ منابع این از نیز مثلی اصطالحات و حکم که و است ذکر شایانباستانی ادیبانه نوشتارهای و کتابت از قبل دوران به حکم و امثال حیات

ملل عتیق ادبیات در نانوشته گفتارهای از قول نقل صورت به بعدا که رسیده . و ضبط اهمیت گویشی و شفاهی منابع کنار در اند شده ضبط متمدن

نادیده نباید را مثلی اصطالحات ن سایره امثال حکم و امثال ادبی نگارشمداوم . تکرار لحاظ به پسند مردم اشعار از بسیاری نیز طریق این از گرفت

مردم اقبال با و یافته راه حکم و امثال قلمرو به نزدیک دورو در آنها انتشار واند . شده مواجه

کارشناسان● : نظر بررسی

کلمه برای کامل و جامع تعریفی هنوز نامدار شناسان زبان و دانشمندانانجام ارزشمندی بسیار تحقیقات راستا این در گرچه اند نیافته حکم و امثال

است شده ارایه نیز معتبری تفاسیر مقدمه .و در دهخدا اکبر علی عالمهنویسد : می چنین حکم و امثال

و عربی فرهنگهای در که شود می یافته لغت هفده فرانسوی زبان درفرانسوی بزرگ فرهنگهای در و اند کرده ترجمه مثل را آنها همه فارسی

آنها تعریفات آن با توان نمی و نیست مقنع اند نوشته آنها برای که تعریفهاییداد . تمیز یکدیگر از را

شگرف تاثیری بیستم قرن اوایل در تحقیقاتش که تیلور آرچر معروف محققاست داشته زمینه این حکم در و امثال برای جهانشمول تعریفی نتوانست

کند . پیدا

فارسی● : های المثل ضرب

پیوند مردم با و آید می پدید مردم زندگانی از و مردم میان در ها المثل ضرب . و ساده مردم دانش و اندیشه ی زاییده کوتاه جمالت این دارد ناگسستنی

به زبان و دست به دست که است گذشته های نسل معنوی غنای از میراثیو عشق با شادی، و غم با آرزوها، و آمال با را آنان و رسد می آیندگان به زبان

. سازد می آشنا خود پدران خرافات و اوهام با و صداقت و ایمان با نفرت،

و گو بذله طبع و بین باریک و موشکاف فکر ی نتیجه در پارسی شیرین زبان. دنیاست های زبان ترین غنی از حکم و امثال لحاظ از ایرانی، سنج نکته

هیچ و کرده رخنه ایران منثور و منظوم ادبیات در دیرباز از حکم و امثالالمثل ضرب این از مقداری خود سخنان در که نیست ایرانی معروف شاعر

. و ها زبان نیم در هم و فارسی کالسیک ادبیات در هم باشد نبرده کار به را ها . شود می دیده فراوانی به ها المثل ضرب ایرانی های لهجه

قابوسنامه● : با بیهقی تاریخ وحکم امثال ی مقایسه

خود تاریخ در بیهقی ، کنیم مقایسه کمی نظر از را کتاب دو بخواهیم اگرکتاب 436حدود در المعالی عنصر و است برده بکار مثل و حکمی جمله

حدود بهتری 271قابوسنامه نمره بیهقی به نتیجه در است آورده حکم و امثالکتاب و تاریخی مضمون در بیهقی کتاب اینکه به توجه با شود، می داده

و امثال اندرز و پند مضمون در باید است اندرز و پند زمینه در قابوسنامهاین . در المعالی عنصر که کنیم قضاوت اینطور شاید برود بکار بیشتری حکم

و بجا و گرفت نظر در نیز را کتاب کم حجم باید اما است کرده کوتاهی مورداست . اهمیت دارای خود جای در نیز مثلها بودن مناسب

بنویسد تاریخی کتابی که است کرده نیت اینکه به توجه با بیهقی ابوالفضلو است یافته ارزش کتاب بودن تاریخی از بیشتر بودن ادبی اکنون هم اماکه است حکمی و امثال همین است کرده ادبی را او تاریخ که مواردی از یکی

نیست . کم آنها تعداد و است برده بکار ناخواه خواه خود تاریخ در

ولی است کرده ابداع خود را امثال از بعضی او که ، ناخواه خواه دلیل این بهاست . رسیده او به گذشتگان از آنها از بعضی اما است نشده خود کار متوجه

باشد : کرده ابداع خود حدسمیزنم که امثالی جمله از

آورد توبه مرا ستورگاه و 217مشک

مراد بر رود می همواره که دولتی و باشد پایدار که باید خیزان و افتان دولتبیفتد خداوندش بار یک به و کراهیت هیچ 989بی

سیاه دیو نه آلتونتاشاست 458آن

گری قاضی از به 496قوادی

) ( بی و الهی تقدیر قدر و قضا موضوع در بیهقی حکم و امثال از بسیاربد روزگار دلیل به او تفکر طرز این است روزگار ارزشی بی و جهان اعتباری

. این ساالری همچنین و آنها افکار و اعراب حمله از بعد دوره اوست زمانکرده رخنه دوره آن فضای تمام در یاس و نومیدی روح ایران بر ترک قومحدی تا که کند می را خود تالش تمام او از قبل فردوسی که آنچنان است

یاد به و بخشد اصالت را گذشته رسوم و آداب و باستان ایران بوی و رنگ . ، است متفاوت فردوسی عقیده با که دارد اعتقادی بیهقی ولی بیاورد مردم

شود می دیده او کتاب سر سرتا در خداوند دانستن گنهکار و تقدیر و جبر

است . داده اختصاص بخود حکمشرا و امثال بیشتر موضوع این که آنچنان

جبر : و الهی تقدیر موضوع در او وحکم امثال های نمونه ـ

آید دیده است کرده تقدیر ذکره عزه ایزد 755انچه

الله لخلق تبدیل 226ال

نگردد باز آمده قضای شعبده و 644بافتعال

زاید چه آبستن شب 961از

کریم / خدای یک حکم از باشد بد ز و نیک ز رسد برما چه 517هر

البصر عمی القضا جاء 700اذا

آمد نتواند بر خالق با باشد مخلوق که 906هر

شد نتوانند آن بسر بندگان که خواستهاست تعالی و سبحانه را 745ایزد

برنده شمشیر چون تقدیرهاست را ذکره عزه 961ایزد

کرد نتوانست مغالبت قضا 242با

ظاهر و عام است مصلحتی آفرید چه هر در را 157آفریدگار

اخطاء / قوم دار عن نعمه رحله ارادالله اذا التدبیر و 252وا

است بوده 9بودنی

است بوده سابق 505تقدیر

آمده قضای با کرد تواند چه 628طبیب

/ تسلیم بنده ز و حکم جهان خداوند از همه بود جهان خداوند حکم از بلکه521

داری / غم چه خیره بود، آنچه بود آمد آنکه آمد و رفت آنکه 930رفت

میخندید وی بر 1118قضا

کوششکند وی با که دارد زهره آدمی که نیست چنین 1097قضا

بالسوء الغالب القضاء من بالله 50نعوذ

اقضایه مهرب 154ال

گوش و چشم که کند می وادار این به را انسانها n کامال که مثل این خصوصا ( انسان اومانیسم اعتقاد مخالف درست و ببندند چیز همه روی بر را خود

است ( : امروزی جهان گرایی

ندارد سود هیچ تامل و تفکر آمده قضای 883با

است : گفته اینچنین آن بودن ارزش بی و جهان بودن گنهکار زمینه در

بندد فریفتگار غدار گیتی این در دل که باشد کسی 49احمق

ستاند باز زشت و بدهد نعمتی که بندد جهان این در دل که مردا 235احمق

نیست یکسان جهان / 972احوال

فواید قوم عند قوم مصایب اهلها بین ما االیام قضت 522بذا

کسنسازی / با و نپایی کس بر که بازی و فسوسی همانا 513جهانا

است / هموار نه او کار همه که هموار جهان بدین نشینی 50چه

است محال نهادن دنیا بر 512دل

نیرزد پشیز نیم به کل در 940دنیا

بگماری / دل او بر تو که هر بر او بالی است گماشته 930گویی

الدنیا احوال اعجب 973ما

الدهر یکدره ال نعیم ای 730و

یسلب / و یرد شیء فی من خیر وال ودیعه کل االیام تسلبنی 502و

همواری / پذیرد کی است گیتی را گیتی خواهی کرد 930هموار

اسحارا / یطرقن قد الحوادث ان باوله مسرورا اللیل راقد 272یا

رایگانی دهد کی مملکت 524فلک

و است آورده خدایی جبر موضوع در المثل ضرب یک تنها قابوسنامه کتاب دراست : این آن

امه بطن فی شقی من الشقی و امه بطن فی سعد من 187السعید

مقابل در ایرانیهاست ملی خصوصیات بازتاب بیشتر قابوسنامه حکم و امثالگرفته خود به را ترکها و اعراب افکار رنگ حدودی تا او امثال که بیهقی

گرا . است دین تا گراست خرد بیشتر بیهقی خالف بر تعصب .قابوسنامه آنتقدیر زمینه در بیهقی گاهی که را رویهایی زیاده آن و ندارد را بیهقی فکری

پس ، پادشاه به محبت ، رعیت تالهی ندارد . ، دارد دانستن

همین به و میکند زندگی خراسان یعنی غزنویان پادشاهی مرکز در بیهقیامثال و دارد بیشتری آشنایی عربی زبان با است نزدیکتر اعراب به دلیل

است . برده بکار قابوسنامه از بیشتر را عربی زبان وحکم

اما است دربار در نیز او چه اگر کند می زندگی طبرستان در المعالی عنصرآن سلجوقیان ، اند آمده کار روی سلجوقیان و اند شده برکنار کار از غزنویانکه است ای ناحیه در طبرستان همچنین ندارند را غزنویان سخت تعصبات

زیادی فاصله نیز خالفت مرکز با و است مشکل بسیار آن با ارتباط راههایرواج هنوز اسالم از پیش رسوم و آداب و اعتقادات و افکار نتیجه در دارد

کم تعداد قابوسنامه در دلیل این به را یدارد عرب افکار تاثیر که آمده امثالعرب نظر که است مثل دو محدود تعداد این جمله از دید توان می آن در

است : جاهلی

بگور یا به بشوی یا ببود چون و به نابوده 137دختر

المکرمات من البنات 137دفن

نیاورده را امثالی اینچنین کتابش کل در هیچگاه بیهقی که است حالی در ایناست . نکرده پست هیچگاه را زن مقام و

عنصر که دارد الهی غیب علم و قیامت مورد در امثالی همچنین بیهقیجمله : از است نیاورده المعالی

قیامت روز شد خواهد آشکار که راز 650بسا

. است دیگر ،جهان جهان این 883بیرون

. است افتاده قیامت با وخانگیان تو با من 45دیدار

ودانا عادل وداوری محابا بی وحسابی بود خواهد 714قیامتی

آنجهان در را ومکافات جزا بود خواهد روزی که است آن بزرگ 246هنر

کسندهد به غیب وجل،علم عز 758ایزد

چیست غیب ی پرده در که دانست توان 982چون

وامثال دارد اعتقاد گذشتگان خرافی وافکار اقبال و بخت به نیز اندکی بیهقیکه است حالی در واین آورده خود کتاب در را آن به مربوط وحکم

: . امثال این ی جمله از ندارد اینچنین امثالی عنصرالمعالی

حق 516الفال

شود خطا تقدیرها ی همه آید ادبار 252چون

یوم قوم 52لکل

طویس / من اشنام طوس علیه فصارت طوسمعقله 253وصیر

: شود می نزدیک خیام به هم جا چند در و

الدنیا ودع واطرب 922اشرب

الطیش العیشودع 923خذ

حمیدا ومات 467عاشسعیدا

کتاب در وحکم امثال شکل به نیز آن بودن حتمی و مرگ مورد در نظربیهقیاست آمده مختلف اشکال به و زیبا بسیار هرکدام ، او مرگ از بعد بطوریکه

آورد می را امثال این خود کتاب شخصیتهای مورد . از در که امثالی مضموناست یکی آورده امثال ،مرگ این وتعداد است یافته تغییر کدام هر شکل اما

: . جمله آن از است بیشتر قابوسنامه از نیز

است مرگ آدمی کار 488آخر

کتاب اجل 699لکل

است اندک مقیم سرای درین که کن آباد سرای 737آن

الحیله فی الحتف کان المدت انتهت 644اذا

نیز او و شد دلو 52خداوندشدر

عریق الهالکین فی نسب وذو هالک وابن هالک حی کل 930اال

لقریب ورده من منهل لی حجه سبعین سار قد امرا 489آن

کاروانگاهیم بر وهمه نیست خلود را گذرنده جهان 502این

رواست نه همیشگی نهادن دل را مهمان سپنج 235بسرای

باز باید بمرد بآخر نه دراز وچه کوته چه 502زندگانی

سلما المدت خشیت من مرتق وال بسبه الحیوه بمبتاع 239فلست

است حق 699مرگ

است زندگانی ی خانه 475مرگ

یفهم ولم اتقبره خاطبک قبره فی المیت واضع 677یا

کردند فرو همه سر را مرگ مردند همه جهان 285مهتران

محدود واجل نفسمعدود الدنیا فی امری لکل 246و

: آورده موضوع این در عنصرالمعالی

خفتن نتواند بخانه خفت باید بگور که 98آنرا

ارضتموت ام نفسبای 677تدری

نمیرد و نمردست اجل بی 200کسی

بریزد خود ندروند اگر گشت سپید غله 59چون

آفتاب بود مشرق افق در جوانان آفتاب هست آفتاب چون مردمان عمر مثالمغرب افق در 60پیران

بیوفتد درخت از خود نچینند اگر گشت پخته چون 59میوه

بمیرد زاد که 57هر

گسست نتوانند جای از را او باطلی بهر خوشکرد دل بر مرگ که 224هر

آورده وحکم امثال تعداد یک آن وعواقب واذیت آزار مورد در نویسنده هردو. است شبیه هم به آنها که : اند آورده چنین بیهقی

بیازاری بهانه بهر تو گر گردون زین بینی بیش 930آزار

باشد کوتاه زندگانی را کننده بد که باشید دور بدان 473از

دیده در است ریگ 882چون

افتاد اش موزه در 288خار

آید پیش چه هر بر است گزیدن کاراو که کژدم 75چون

گردی آفریدگار خشم سزاوار که مکن وچیزی نگر را 737خویشتن

مزنید آید شما بزینهار که را 1115زده

: آورده بیهقی مضمون همان به شبیه عنصرالمعالی

بیوژن آزردی وچون میازار را 199آزاده

است آزاری کم که اند گفته مردی 38اصل

مردمیست کوی در آزاری کم ی 37خانه

باشد خوار زینهار که نباید دار 109زینهار

دیدن نباید که بیند آن کردن نباید که کند آن کسکه 121هر

. است بهم شبیه کتاب دو وحکم امثال بیشتر دشمن و دوست برای درموضوع : آمده بیهقی درکتاب مثال

گشت که زمان آن ترس مغ وز دوست شود که حذر کن آنگاه عدو از

966مسلمان

بود : و نشاید ایمن دشمن مکر 488از

آمده : مفهوم این به نزدیک درقابوسنامه

شمر شرنگی گمان بی را آن یابی شکر دشمن از 144اگر

آمده یا: بزنهار وچه گریخته وچه مرده چه 147دشمن

: آمده بیهقی تاریخ در که مورد این در همچنین

نگردد دوست هرگز 704دشمن

: آمده نیز قابوسنامه در

بود مشکل گردانیدن دوست را دشمن اما کرد توان دشمن زود را دوست106

است : قرار ازاین آورده موضوع این در بیهقی که وحکمی امثال دیگر

البقر علی 900الکالب

بازگفتن از چاره چه کند زشت دوستی 234چون

کرد نباید جنگ بیگانه با خیزد خانه از دشمن مرا 1112چون

داشت باید نگاه را ونمک نان و صحبت 44حق

باشد قدیمتر که خاصه گزارد بباید را دوستی 422حق

میشود بند یخ مقید کی 728دشمن

بنشود نزاع والدار الباب بین 628ما

دندان باید اگرت ایمن مشو دندانشزو بکندن و دشمن بود 966مار

قصد زیرا داده اختصاص رابخود بیشتری سهم موضوع این در المعالی عنصر : جمله آن کند،از می اقتضا کتابشچنین تالیف از او ونیت

قوی، دشمن از ترسید،یکی بباید کس دو غدار از یار از 144دیگر

کشباش گردن کشان گردن 149با

گرفت باید مار کسان 171بدست

به دوست هم 139برادر

کرد توان حاصل مراد دشمن و دوست از 37بموافقت

خواهی دوستان از که به ماند بدشمنان که 103چیزی

مدار خوار هم را خرد 144دشمن

دوستان ایشان که دوستان جمله از نه شمار ندیمان جمله از را قدح دوستانوفرح غم دوستان نه باشند وقدح 140دم

بود بتر بخرد دشمن از بیخرد 140دوست

نیاید فالح هنر بی دوست از که مدار هنر بی 140دوست

خویشاست بازدارنده دست 139دوست

است بزرگ گنجی نیک 138دوست

دیگری و دوستان حق کننده ضایع یکی باشند مالمت سزاوار مردم گروه دونیکو کردار 141ناشناسنده

دارند دوست مردمان دوستان 184سخن

کنند دشمنان با دوستان 62گله

دوست بی که به باشد برادر بی اگر 139مرد

الطریق ثم 173الرفیق

و روشنفکری با زمینه این در عنصرالمعالی شد مشاهده که همانطورجمله . از است برده بکار را زیبایی حکم و امثال چنین این بیشتری خردمندی

گفته : که است مثل دو این آنها

) از )= یابم نیز دشمنان از بلکه یابم دوستان از همه نه منفعت اسکندر منمن تا بپوشانند شفقت برموجب دوستان بود زشت فعلی من در اگر آنچه

از را بد فعل این شود معلوم مرا تا بگوید دشمنی برموجب دشمن و ندانمدوست از نه باشم یافته دشمن از منفعت پسآن کنم دور 34خویشتن

باشد کام دشمن نباشد دشمن 144هرکرا

است . بوده بهره بی بازی اندیشه و تفکر چنین از بیهقی اما

است : آورده را امثالی چنین پادشاهی شیوه و پادشاه مورد در بیقهی

نیاید بکار ضعیف 1107امیر

است بداده شیرین جان است کرده خداوند قصد که بنده 1118هر

باید ضابط 150پادشاه

کرد سود که نیامد بیرون خویش خداوند بر و نگرفت کج راه بنده هیچ هرگز1117

کار / باید کرد چو بزرگان کنند چنین آثار خسروان شمشیر بماند 1111چنین

رعیت میخها و طناب و پادشاه ستون و است ملک مسلمانی 515خیمه

وطبیبی دایم وبارانی عادل وحاکمی قاصر پادشاهی که نکنی مقام شهری درنباشد روان وآبی 515عالم

نباشد وخرد سبک پادشاهان 973سخن

بزندان / باغ ز برد را عدو بسته بیدار خویشباشد کار در چو 966شاه

ایشان آنچه ، است دیگران چون نه ایشان عادات و احوال و پادشاهان طبعدید نتواند کس 398بینند

ندارد روی گفتن حجت ایشان با و گویند خواهند چه هر 416ملوک

ویژگیهایی دارای را پادشاه بیهقی شد مشاهده امثال این در که همانطوررادر مردم همچنین ، سازد می متمایز دیگر انسانهای از را او که میداند

اعتقاد . این حدودی تا نیز المعالی عنصر سازد می وادار تسلیم به آنها مقابلجمله : آن از است کرده بیان را آن مثل چند در و دارد را

گفتار از بزرگتر وی کردار و گفتار باید پس است کس همه از بزرگتر پادشاهیابد بزرگ نام تا باشد دیگران کردار 238و

نبود پادشاه او نبود روانی فرمان را وی که 232پادشاه

رمه چون کهتران و باشند شبان چون 229خداوندان

فرمانبردار این و است فرمانده او که است آن رعیت و پادشاه میان فرق230

پادشاه از n استخصوصا ناپسندیده کس همه از 239خالف

است : کرده بیان اینچنین آنرا دوام و پادشاهی آوردن بدست بیهقی

زعفرانی / یکی پرنیانی یکی را مملکت مر گیرند چیز 523بدو

گردد شمشیر از روان 1104قلم

اقلیم / هفت ملک ز نمانی در کنی یار تیغ چونکه قلم 517با

بریحان / و حوض بآب نتوان دادش زوبین و گیری بدرع کانرا 967ملکی

که : داند می دوام با وسیله باین را پادشاهی عنصرالمعالی

بدهقان ده و باشد آبادان بلشکر 218پادشاه

کردن بعمارت زر و داشتن توان بزر لشکر و کردن توان بلشکر جهانداریکرد توان انصاف و بداد عمارت و آوردن توان 218بدست

گفته : پادشاهی مورد در بیهقی که دیگری المثلهای ضرب

گزارند در خداوندان و کنند گناه 281بندگان

و السر افشاء و الملک فی القدح نکند اغضا چیز سه بر حال هیچ به پادشاهللحرم 227التعرض

باشد محال داشتن سوگ را 699پادشاهان

کرد نتوان بانبازی 479پادشاهی

نیم / بدو رامیان لهو زند چون ناید کم فتوح را 517پادشه

شد دور پیل سر از 397پیلبان

القطب علی الکرت کدوران باالمیر االمور هذه 515تدور

برکشیدند ، کشیدند بر را کسی هر و گردد برسالطین 189جهان

عقیم / الملک مثل اندر گویند پسچرا بستاند همو باز خدا ملک دهد 520چو

آورد نتواند کسبجای را ایشان خیال و ملوک 636خاطر

رحمت و وفا ایشان با که کند پادشاهان خدمت که خاکسار آن سر بر خاک 927نیست

نیست حجاب هیچ رود درست اعتقاد و راست دل از که را پادشاهان دعای913

نمایند بیوزان صید که آلود خشم شیر از نباشد زهره را 480روبهان

باشد محال دادن عشوه را 715سلطان

گریبان / بند تا بدردش خصم راست کند عجب قبای خود بر چو 967شاه

بهم که برادرند دو وملت ودولت است بسته وشریعت پادشاهان بر جهان کارنباشند جدا یکدیگر واز 913بروند

اتضع وضعناه ومن ارتفع رفعناه من الدنیا 189نحن

پادشاهان حدیث گزافست بر 17نه

است قایل زیادی ارزشبسیار پادشاه برای بیهقی شد مشاهده که ،همانطور) ( باشد دادگر اینکه بشرط داند می معنوی مقامی دارای را او اینکه او .تا

و است بوده پادشاهان خدمت در اش زندگی دوران تمام در که است کسیآنرا باشد دیده آنها از خطایی اگر و است ستوده را آنها خود کتاب در همواره

کند . می پوشی چشم یا اندازد می تقدیر و خداوند بگردن یا

. امثال ندارد پادشاهان به نسبت را تندی آتش چنین المعالی عنصر امااست : قرار این از است آورده پادشاه مورد در او که وحکمی

الملوک ابناء علی البیع 137لیس

مگرد شده پیر دولت 201گرد

نزدیکی پادشاه خدمت از و خیزد دوری پادشاه نزدیکی 198از

است دادن فرمان در راحت همه پادشاهی 230اندر

است حاشیت فرمانی بی و رعیت دلیری را پادشاه کاری 228بدترین

است راست رعیت با بصورت 230پادشاه

بود وی نیز گشتن نزار شوی فربه که هر 198از

نتابد دیگری بر و تابد یکی بر آفتاب که نشاید آفتابست چون 233پادشاه

خرد چشم توتیای که کند روشن را خرد دیده شنیدن ملوک و حکما پند 49حکمتست

نباید شنا را آبی مرغ بچه و باشند آبی مرغ بچه مثال بر زادگان پادشاه مثال 218آموخت

جوید بدزدی ظفر آنکسکه باشد ملک 238نه

است خرد پادشاه الوزراء 227وزیر

رفتن اندر او هشیاری شود مست پادشاهی مستی از که پادشاهی هرباشد 235پادشاهی

بمیرد اجل پیشاز کند لجاج خویش خداوند با که 198هر

از آورده را حکمی و امثال نیز کردن نیکی عدالت و داد مفهوم در بیهقیآنها : جمله

است دیگر 515نوشیروانی

بگشت نهاده راست 154ترازوی

کن نیکویی خدای خلق با و داد 739باری

/ بیدار بود بد بیم از بیداد مرد که بد همه از ایمن خسب بشب و کوش بداد

کنند نیک دعای مرگ پساز که زیست باید 502چنان

است خدای عطای بزرگتر نیک 473خوی

القدره : عند العفو اند گفته که است مرد آن مرد ، زد توان را افتاده و زدهآورد تواند 227بکار

حلیم / مرد نبود ، نبود قدرت کز حلم گزین حلم پس و اول از بنمای قدرتی520

درمان / و بدارو او دارد نکو تات صحت گه را پزشک مر نکو 968دار

فاسجح ملکت 53اذا

باشد بزرگ رنج در خو بد 473همیشه

جمله : آن از دارد حکمی و امثال مفهوم این در نیز قابوسنامه

کفاعله الخیر علی 29الدال

الناس نفع ینفع الناسمن 201خیر

زیستن و کردن زندگانی بننگ که به مردن نیکو 99بنام

نیابی بتر آن از محال طمع به تا منه تر نیکو باشد نهاده نیکو که 63چیزی

داد که زیرا شود پست زود بیدادگران خانه و بماند دیر دادگر ملکان خانهویرانی بیداد و بود 233آبادانی

دادیابی تا ده 29داد

یافت توان بزرگ کردار بگفتارو بزرگ 239نام

دهد بر روزی که انداز برود و کن 32نیکی

نگسلد زمانه پیوندشان که اند برادر دو گوی نیکوی و کن 29نیکی

است کردن بدی دوم آموختن بد که میاموز بدی کسرا 37هیچ

با زمینه این در که آورده را امثالی چنین شعر و سخن درمورد بیهقیاست : عقیده هم قابوسنامه

اکذبه الشعر 178احسن

بالمنطق / موکل البالء ان فتبتلی تقول ال لسانک 52احفظ

/ دست تهی چو خموشی اوست حیلت هنر نیز نه و باشد گهر نه را کو مرد 512غنیم

اندیشه و خرد فردوسی،پدر و پانترکان

.................................................................................................................................................

و بزرگ اش،ایران مادری و پدری ستایشخاک در زمین، ایران همتای بی و بزرگ فردوسی

: سراید می جاوید،اینگونه

پریزادگان از نه آزادگان                  سیاوشمنم شهر از ایرانم از

بوستان   یا است بهشت ایران بوستان           که از آید مشک بوی همی

باد ) (   ایران تو پاسبان باد          سپندارمذ تو روان روشن خرداد ز

است   من نشست ایران که است         ندانی من دست زیر به سر جهان

بس و است ایرانیان نزد کس                   هنر به را ژیان شیر ندادند

شناس   یزدان و یکدالنند هراس               همه بد از ندارند نیکی به

شود   ویران ایران که است شود             دریغ پلنگان و شیران کنام

بدی سواران جنگی جای بدی             همه شهریاران گه نشستن

مباد   من تن نباشد ایران مباد                چو تن یک زنده بر و بوم این بر

آوریم جنگ به یکسر روی آوریم             همه تنگ اندیش بد بر جهان

خویش   پیوند و بوم و بر بهر خویش                ز فرزند و وخرد کودک و زن

دهیم کشتن تن به سر دهیم               همه دشمن به کشور که به آن از

...................................................................................................................................................

 

: بزرگ فردوسی

سال در با 329فردوسی برابر ای 940هجری خانواده طوسدر توابع از باژ روستای در میالدی

قهرمانی داستانهای از برخی نظم به شروع جوانی در و گشود جهان به دیده دهقانان طبقه از

سال. در با 370كرد برابر و 980هجری بغداد جاسوسهای مستقیم و تیز دید زیر میالدی

ترك عناصر و بغداد سیاسی نیروهای تحلیل و تجزیه به و كند می آغاز را شاهنامه تنظیم ، غزنین

. عناصر با بلكه ، غزنین و بغداد با تنها نه آنها، مفاسد بیان ضمن فردوسی پردازد می آنها داخلی

حداقل ریزد می را ترك و عرب جانشین نظام تئوری طرح ، واقع در و ستیزد می نیز آنها داخلی

. ببیند ایران در را سامانیان مثبت ویژگیهای و ساسانیان اقتدار از تركیبی كه بود این او آرزوی

خود شاهنامه او و آید می شمار به اصلی و بنیادی ارزشهای فردوسی برای اساسی عنصر چهار

است عنصر چهار این از یكی بیانگر آن ضلع هر كه داده قرار مربعی در عبارتند . را عناصر آن

ورزی: دین و عدالت ، خردمندی ، ایرانی ملیت چهار .از این برپایه را حكایتی هر و موضوع هر او

. می كه است ایرانیان ما فرهنگی شناسنامه ، شاهنامه ، این بر عالوه كند می تقسیم عنصر

. را ایرانی او دهد پاسخ ستمگر عباسیان و امویان و متجاوز های ترك تاز و تاخت به تا كوشد

ستمهای به پاسخی كه سبب بدان كند؛ می یاد آزادگان تعبیر با ایرانیان از و داند می آزاده معادل

) موالی ) اعراب سوی از ، ایرانیان ، درازی زمان مدت كه چرا باشد؛ داده نیز عباسیان و امویان

این از شاهنامه بنابراین شد می رفتار دوم درجه های انسان همانند آنان با و شدند می خوانده

یا و انسانی و ملی نگرشی ارتقای باشد، فرد یك نیات و ها اندیشه بیان كه آن بیشاز منظر،

. است جهانبینی نوعی بخشیدن   تعالی

سال در یعنی بعد سال با 400سی برابر اثر 1010هجری این شاهنامه خلق پایان از پس میالدی

. مهمترینشان كه گوناگون های علت به شود می داده نشان غزنوی محمود سلطان به گرانبها

به فردوسی برگشتن باعث فردوسی با حكومتی دستگاه اختالف بود مذهب و نژاد اختالف

. سال در فارسی شعر بزرگ استاد شد تبرستان و با 411طوس برابر در 1020هجری میالدی

جاودان ایرانیان قلب در دوران همه برای اش خاطره و یاد ولی گفت حیات بدرود خود زادگاه

. است مانده

خاطرات عقاید، ، شخصیت از چیزی تقریبا ، برداریم را زبان اگر هاست انسان حال شرح ، زبان

. رسد می پایان به هم انسان موجودیت ، زبان بدون ماند نخواهد باقی ما یافته نظام افكار و

وفاداری ها، توافق ها، نفرت ها، مخالفت ها، بحران ، عواطف ها، اندیشه نمادین ذخیره ، زبان

نقش انسانها فرهنگی هویت تجلی و دادن سوق در كه است هایی انگیزه و قالبی افكار ها،

. و اندیشمندان بینی جهان و اندیشه كارگاه در ها واژه كه باورند این بر همگان دارد اساسی

. وجود با یابد تداوم ابد تا انسانی عمیق زایشمفاهیم تا آمیزند می هم در دوره هر روشنفكران

حكیم ایرانی آور نام سخنسرای كالم قوت و كتمان غیرقابل تمایزات ، دقیق داوری یك در ، این

از برآمده كلمات و زبان خورد می چشم به آشكارا خود همعصر همتایان با فردوسی ابوالقاسم

به ناگزیر و سپارد نمی اسارت به تن ، شعری قالبهای محدودیت در او، تیزبین و فرانگر ذهن

جو و زمانی علتضرورت به فردوسی است دورپرواز ملموسو ، زنده آوری شگفت گونه

: انتخاب ای اسطوره و كنایه زبانی روز مسائل بیان برای باالجبار خود، زمان در حاكم اختناق

فردوسی اعتبار، بدین است زمان جاری مسائل او بحث مورد محتوای كه حالی در ؛ است كرده

داشته خویشرا زمان سیاسی قدرت جنایات كشیدن تصویر به توان كه است افرادی معدود از

استثمار . و استعمار با مبارزه شاهنامه آفریدن از فردوسی انگیزه كه آن سخن پایان است

) : ایراس .) سایت منبع بود ترك امیران سلطه و عباسی خلفای فرهنگی و اقتصادی ، سیاسی

: ایرانی گان سراینده دیدگاه در فردوسی

آثار کاوشدر با و اند ستوده را اندیشه و خرد بزرگمرد این زمین ایران سرایندگان تمام تقریبا

) ( پیرامون ایرانی بزرگ شاعر سه ابیات های پاره به اما یافت را مهم این توان می آنان

بزرگوار ایرانی،همواره شاعران نظر در فردوسی که بفهمیم تا کنیم می بزرگ،بسنده فردوسی

. است بوده مرد نیک و

فرماید : می بهار الشعرای ملک شادروان

مهین زرتشت وانچه دارا و كورشكرد سحـر                        آنچه فردوسی همت از گشت زنده

آفرین

تـرك و تـازی تا یـاد از بــود رفته ایــــران راندند                         نام بــرون را تركــتــازی

كـمین از الشـــه

? نژاد واال شاعـــر ای اوستـــاد مبـــارك راستی                              ای بســوی سخنهایت ای

متین حبلی

نشناختند خدمتت قــدر و كـــردند بد تـــو تاجـــداران                         با و بــخیـــل آزمـــنـــدان

ضـنــیــن

فرماید : می بزرگ فردوسی ستایشاز در انوری

فــــردوسی روان بـر فـرخنده                                    آفرین همایِ همایـون آن

شاگ~رد ما و بود استاد نه مـا                               او و بود خــداونــد بنده  او

) ( ،جلد شهریار اشعار دیوان خود اشعار دیوان ی 2استادشهریار،در صفحه ،1118: سراید می

است فردوسی ما قهرمان شاعر او

... نكرد شمشیر كه كرد آن قلم را او

بلند ... كرد پارسی زبان كاخ او

است فردوسی ما آل ایده شاعر او

فداكاریها و عشق كند تصویر

فداكاریها و منشیها واال

را ... ایران مفاخر كند تصویر

 

: ستودنی و سترگ فردوسی،شاهکاری جهانی ی شاهنامه

اسم این به را آن ساسانی دوره در که کتاب این کهنتر .  نام به است خداینامه اند خوانده می

. می نامه خدای را شرحی چنین چرا اینکه اما شاهان احوال شرح یا خدایان نامه دیگر عبارت

. کتیبه است اسالم پیشاز عصر در فرمانروایان برای خدائی و ایزدی تبار شدن قائل گفتند

ساسانی شاه بابکان اردشیر سکه حاشیه بر که شده  پهلوی . نوشته آورم می مثال توجه را

" ". راستین: حافظ ، شاهنامه دارد ایزدان از نژاد که ایران شاه شاهان اردشیر بغ مزدیسن کنید

. عناصر از بسیاری بزرگ، اثر این وجود بی شاید است ایرانی قوم شناسنامه و ملی های سنت

نمی جای به آنها از اثری و شد می نابود تاریخی حوادث طوفان در ما اجدادی و آبا فرهنگ مثبت

ماند.

است من گناه آید، بد زین است                             گرت من راه و آیین و است چنین

بگذرم این بر هم و زادم این حیدرم                            بر پی خاک که دان چنان

یورشاعراب از روشممکن بهترین به را ایران فرهنگ خود، عظیم حماسه خلق با فردوسی

شود . نمی خالصه آن شاعرانه و ادبی جنبه در فقط شاهنامه اهمیت بخشید رهایی نشین بایده

حرف و بیت بیت که است ای تبارنامه باشد، منظوم داستانهای از ای مجموعه که آن پیشاز و

. همه در که ملتی دارد کهن ملتی جمعی، های خواسته و آرزوها اعماق در ریشه آن حرف به

. شاهنامه، است داشته ستیز ظلمت و بدی با و ستوده را روشنایی و نیکی تاریخی، ادوار

دوره سه دارای و است شده تشکیل بیت هزار شصت از n حدودا که است مفصلی منظومه

. سخن از رفیعی کاخ چنان کهن، بازمانده منابع بر فردوسی است تاریخی پهلوانی، اساطیری،

بر سالیان گذشت و برساند بدان گزندی تواند نمی باران و باد خودش قول به که نهد می بنیان

. ظاهر به فقط اساطیری داستانهای دیگر و شاهنامه های قصه با برخورد در ندارد تأثیری آن

. و است سمبل و رمز از آکنده زبانی اساطیری، های قصه زبان کرد بسنده توان نمی داستانها

می تنزل معمولی های قصه حد تا را آنها غنای و شکوه اساطیر، رمزی معانی به توجهی بی

دهد.

می او زیرا مدان دورغ را من نوشتار این هرگز تو که کند می توصیه خود فردوسی حکیم

باستانی اوستایی و ساسانی پهلوی کهن متون از شده برگفته نوشتارش تمامی که دانست

است :

مدان فسانه و دوغ را این مدان           تو زمانه روشدر یکسان به

خرد با خورد اندر چه هر او برد                 از معنی رمز ره بر دگر

. جنگ اند هستی در دائمی نبرد این جنگجویان پهلوانان، و است بدی و خوبی نبرد روایت شاهنامه

و . . . سودابه دسیسه به سیاوش مرگ تور، و سلم از منوچهر خواهی کین ظالم، ضحاک و کاوه

. مدافع همیشه شاهنامه بر حاکم اندیشه و فردوسی تفکر دارند ستیز و نبرد این از حکایت همه

. همواره شود می محسوب آزادگان سرزمین که ایران است تباهی و ظلم برابر در ها خوبی

. معرضمصیبت در را آن ایران، شکوه و زیبایی گیرد می همسایگانشقرار اذیت و آزار مورد

کشور این موجودیت از دفاع به توان تمام با پهلوانانش رو همین از و دهد می قرار گوناگون های

. از برخی نهند می کار این سر بر جان و خیزند می مردمانشبر انسانی عمیق ارزشهای و

خدمت در تمامی به را خویش عمر که هستند انسانی متعالی های نمونه شاهنامه پهلوانان

. و گودرز رستم، کیخسرو، سیاوش، فریدون، همچون پهلوانانی است خویشگذرانده همنوعان

. آکنده وجودشان تور و سلم و ضحاک همچون نیز دیگری های شخصیت اند دسته این از طوس

. جهان امور در فساد و نابودی قصد و اهریمنند مأموران آنها است فساد و بدخویی و شرارت از

. مرگ از گردانی روی نه ستیز این و دارند هماره ستیزی مرگ، با شاهنامه قهرمانان دارند را

جنگ به بزرگ خطرات با درگیری و مواجهه در پهلوان بلکه عافیت، کنج به بردن پناه نه و است

. بی شاهنامه داستانهای اغلب دزدد می آغوشمرگ از را زندگی حقیقت، در و رود می مرگ

ولی خواند می روزگار از درسگرفتن و بیداری به را او و آورد می خواننده یاد به را دنیا اعتباری

زیبایی و شکوه با و سادگی به فردوسی رسد می عاشقانه سخن هنگام که آنجا حال همین در

. ما بر را حقیقت این شاهنامه، با مقایسه در نظامی گنج پنج به نگاهی پروراند می را موضوع

. در دارد، انگیز خیال و نرم زبانی و تغزلی ذهنیتی که عارف شاعر گنج، پنج در کند می تر نمایان

را حماسه زبان مقام و جای که شده تغزلی توصیفات و تصویرسازی غریق چنان حماسه وادی

از حماسه، زبان شأن در تغزلی توصیفات در حتی فردوسی که آنکه حال است فراموشکرده

. کند می پرهیز اش حماسی زبان در تصاویر بیهوده ازدحام از و گیرد می بهره تصاویر و تخیل

)) : همان)) منبع

: بزرگ فردوسی ی شاهنامه ویژگی چند شناسانیدن

نمایان را شاهنامه های ویژگی از کوچک بخشی خوانید،فقط می زیر در که خرد های نوشته این

. باشد می فردوسی ادب و اندیشه با خوانندگان کوتاه آشنایی برای درواقع و کند می

شاهنامه داستانهای منبع

. بود منثور ای شاهنامه شد، عرضه مستقل اثر یک عنوان به که فارسی نثر کتاب این  نخستین

" " شاهنامه " به آمد، فراهم توسی ابومنصور سرمایه و دستور به که آن دلیل به کتاب

. و" رفته میان از کتاب این اصل آید می حساب به ایران گذشته تاریخ و دارد شهرت ابومنصوری

موجود شاهنامه خطی های نسخه بعضی در شود می صفحه پانزده حدود که آن مقدمه تنها

وجود. بلخی ابوالموید شاهنامه نام به دیگر منثور شاهنامه یک شاهنامه، این بر عالوه است

رفته میان از کلی به چون اما است، یافته تألیف ابومنصوری شاهنامه از قبل گویا که داشته

. کار دقیقی نام به شاعری چهارم قرن در دوره این از پس کرد اظهارنظر توان نمی آن درباره

. به جوانی در و بود زردشتی دقیقی کرد شروع را ایران ملی داستانهای آوردن در نظم به

. گرانبها جوایز آنها از و گفت مدح را سامانی و چغانی امیران از برخی او پرداخت شاعری

. ی شاهنامه تا یافت مأموریت سامانی منصور بن نوح دستور به n ظاهرا دقیقی کرد دریافت

. نسروده را شاهنامه این از بیشتر بیت هزار دقیقی، آورد در نظم به بود نثر به که را ابومنصوری

حدود ) شد کشته که بود جوان هنوز و ( 369یا 367بود . داستانهای از بخشعظیمی و ق هـ

. . از کرد دنبال را او ناتمام کار دقیقی هشمهری و استاد فردوسی بود مانده ناسروده شاهنامه

از دیگر بخشبسیاری و ادامه ولی دانست دقیقی از را شاهنامه بخشنخست توان می رو این

نموده گردآوری اوستایی و پهلوی های نبشته و ساسانی نام خدای متون از فردوسی را شاهنامه

است .

نامه خدای

افسانه با را،آمیخته مختلف زمانهای وقایع و ایرانی های سلسله پادشاهان نام کتاب این در

: . از بودند عبارت نامه خدای دهنده تشکیل عناصر بودند کرده ضبط

در- 1 که ایرانی اقوام و ایرانی هندو کهن های اسطوره و ها قهرمانان  داستان اعمال شرح آنها

غیره و آنان پرستندگان از طرفداری به خدایان دخالت و گوناگون قبایل کشمکشهای و قدیم

های جنگ ضحاک و جمشید داستانهای یابیم،مانند می اوستا در را آنها نمونه و است بوده آمده

تاریخ .... اصلی هسته این گهواره و گرشاسب کشی اژدها و آرش تیراندازی یا تورانیان و ایرانیان

. است بوده بزرگ ایران مشرق ایرانیان ای افسانه

به- 2 مربوط روایات نامید،با کیانی روایات را آنها توان می ،که روایات این اشکانیان زمان در

بیژن و میالد و گودرز و گیو که بینیم می گونه بدین و آمیخت هم در اشکانی قهرمانان و شاهان

های خاندان رقابتهای و آیند می در کیانی پادشاهان دربار خدمت در قهرمانانی صورت به

. اشکانی گردد کاووسمنعکسمی های افسانه در گودرز توسو خاندان مانند

نامه- 3 خدای به وار افسانه آنان قهرمانی اعمال و پادشاهان حال شرح نیز ساسانیان زمان در

. شد افزوده

به غیره الفرسو الملوک سیر یا سیرالملوک مانند هایی عنوان با نامه خدای اسالمی دوران در

پی عربی به نامه خدای از اقتباس و ترجمه نه وجود به توان می کم دست و شد ترجمه عربی

قتیبه ابن و مسعودی و طبری مانند اسالمی دوره نویسان تاریخ عمده ماخذ ها ترجمه این و برد

. ترجمه که بود هجری چهارم قرن در گرفت قرار دیگران و ثعالبی و اصفهانی حمزه و بالذری و

و نابودی بیم که آنجا از و گرفت قرار استفاده مورد آن پهلوی اصل همینطور و نامه خدای های

سال در بود میان در باستان ایران کتاب این و داستانها و اساطیر امری 346فراموشی هجری

بوده دهقانانی و موبدان از تن کوششچند حاصل رسیدن نتیجه به آن و داد روی مهم بسیار

ترجمه به خراسان سپهساالر توسو امیر عبدالرزاق بن محمد ابومنصور فرمان به که است

بودند زده دست پارسی نثر به نامه خوانده  خدای ابومنصوری شاهنامه کارشان حاصل و

شعر. به برای را را خود آمادگی است بوده توس اهالی از محتمال که دقیقی اسم به شاعری شد

شروع از بعد مدتی دقیقی اما میکند اعالم ابومنثور به شاهنامه آوردن سرایششاهنامه  در به

. کار داشت ایران اهورائی سرزمین و میهن به که عشقی با که بود بزرگ فردوسی این شد کشته

. شاهنامه از هم راه این در داد ادامه بود کرده آغاز دقیقی که را شاهنامه کشیدن نظم به

با و برد بهره نامه خدای پهلوی اصل و شفاهی ساسانی،روایات پهلوی متون از هم ابومنصوری

راه این در سختیها و مصائب همه با را خود عمر از دهه سه خود منابع نقل در کامل امانتداری

. کرد ایثار

 

 

: شاهنامه اصلی بخشهای

انقراضحکومت   تا ایرانی نژاد تمدن آغاز از قدیم ایران تاریخ جاودان، شاهکار این موضوع

. شود می تقسیم تاریخی و پهلوی اساطیری، دوره سه به n کال و است اعراب دست به ساسانیان

اساطیری دوره

. کیومرث، مانند پادشاهانی از عهد این در دارد ادامه فریدون ظهور تا کیومرث عهد از دوره این

. . یابد می تکوین زمان این در ایرانی تمدن آید می میان به سخن جمشید و تهمورث هوشنگ،

دوره این در آن امثال و کردن کشاورزی و بافتن و رشتن و سنگ از آهن کرن جدا آتش، کشف

. گیرد می صورت

ترین بزرگ آنها کردن سرکوب و دیوان با جنگ و است داخلی های جنگ n غالبا جنگها عهد این در

( . ایران فالت بومیان دیوان، از منظور که اند داده احتمال بعضی است بوده عصر این مشکل

) اند داشته ستیز و جنگ همواره مهاجم های آریایی با که اند بوده

پساز سرانجام اما نشیند، می حکومت به بدی سمبل و پاکی دشمن ضحاک عهد، این پایان در

آغاز جدید دوره و برد می میان از را او مردم حمایت و آهنگر کاوه یاری به فریدون سال هزار

. شود می

پهلوانی دوره

. گرشاسب نوذر، منوچهر، ایرج، شود می شروع فریدون پادشاهی از حماسی یا پهلوانی دوره

. . شود می آغاز توران و ایران میان جنگهای نشیند می پادشاهی به ترتیب به

: می کار روی گشتاسب و لهراست سپس و کیخسرو کیکاووس، کیقباد، مانند کیانی پادشاهی

: ظهور. آنان امثال و سهراب بیژن، طوس، گودرز، رستم، زال، مانند دالورانی عهد این در آیند

. کنند می

توران به او خونخواهی به رستم و شود می کشته افراسیاب دست به کیکاووس سیاوشپسر

. گشتاسب، پادشاهی زمان در گیرد می افراسیاب از را سیاوش خون انتقام و رود می زمین

. شود می کشته رستم دست به اسفندیار و کند می ظهور ایرانیان پیغمبر زرتشت

و رود می بین از شغاد خود، برادر دست به نیز رستم اسفندیار، شدن کشته پساز مدتی

پهلوانی دوره رستم مرگ با و گردد، می یکسان خاک با اسفندیار پسر بهمن دست به سیستان

. رسد می پایان به

تاریخی دوره

به داراب پسر دارا و سپسداراب و همای بهمن، از پس و شود می آغاز بهمن ظهور با دوره این

. رسند می پادشاهی

استمی داریوشسوم همان که را دارا و کند می حمله ایران به مقدونی اسکندر زمان این در

. نشیند می تخت بر او جای به و کشد

روی سپسساسانیان و گردد می بیان چند ابیاتی در اشکانیان پادشاهی دوره اسکندر پساز

. رسد می پایان به شاهنامه ایرانیان شکست با و آید پیشمی عرب حمله گاه آن و آیند می کار

ملت و گیرد می خرده آن از سختی به و است ناخشنود ایران به تازی یورشسپاه از فردوسی

را میکردند ویران دیگری پساز یکی را روستاها و شهرها گسترشاسالم بهانه به که را عرب

توسط . بزرگ فردوسی پاک پیکر که اند نبشته نگاران تاریخ از بسیاری گیرد می انتقاد باد به

همین . به اند دانسته می مسلمان غیر را وی آنها زیرا است نشده سپرده خاک به مسلمانان

بدوی . نکوهشاعراب در او شد خاک مسلمان گورستان در نه و خود باغ و خانه در وی جهت

است : سروده چنین

سوسمار و خوردن شتر شیر کار                    ز است رسیده جایی به را عرب

آروز کند کیانی تخت تفو                         که گردون چرخ ای تو بر تفو

: بزرگ فردوسی دید از قوم این اصلی نژاد و اعراب یورشسپاه

بلند   چرخ پرگار است ساسانی ) (                      چنین گزند پادشاهی این بر آید که

این چهرگان از اهرمن خوار بهرگان              اعراب) ( مار بی شرم و  زدانایی

نژاد نه و تخت نه و نام نه و گنج باد              نه به گیتی خواهند داد همی

 

ساسانی : باستانی و کهن شاهنشاهی سرنگونی از فردوسی تاسف

نیز          شدم  گریان  و  زار  ایرانیان  به ساسانیان شدم   بریان   ز

داد و تخت وآن سروتاج آن و          دریغ بزرگی آن و  دریغ نژاد  فر

آید پسشکست نگردد          تازیان  از  کزین بر   ستاره زیان   مگر

صد  سالیان   برین گیتی          بگذرد   چار تخمه نسپرد  کسی  کزین

 

موفق شوربختانه که سوم یزدگرد حفظ برای ایرانیان تالشهای پیرامون فردوسی بیان

نشدند :

من درم           درم  بسختی  سپاهی  با  که شوربختی و غم و رنج به

تنگ شود گیتی مدار          شهریار  بر  چو گرامی وجان تن و گنج تو

ی تخمه این ر   جز   نماندست          ارجمند  نامدار  کز یا بلند   شهر

هیچ چون         بکار  سستی  بکوششمکن شهریار  نباشد  او  که دگر

بس و اوست یادگار ساسانیان کس          ز تخمه ازین نبینند پس کزین

داد مهرو وآن تاج و سر آن تخم         دریغ شدن خواهد بباد  شاهی  که

 

با است بوده آسیایی هنر و تمدن مرکز که ایران شاهنشاهی تخت چون بزرگ فردوسی دید از

( خواهشمندم شد خواهد تار و تیره ایران ملت کار عاقبت شود می یکی نشین بادیه اعراب منبر

: ) است نزدیک ایرانی دوستان وطن ما به فردوسی های اندیشه چقدر که ببینید و بخوانید خوب

"         شود  برابر  منبر  تخت  با  چو بوبکر " نام " و  همه شود   عم�ر "

فراز   گردن  شاه   ناسزا    شود          دراز  رنجهای  این  گردد  تبه

شهر نه بینی دیهیم نه و تخت اختر         نه بهر  راست  تازیان  همه  ز

یکی و          برخورد  دیگری  برنجد داد ننگرد  کسی  بخشش  به  به

و بگردند پیمان کاستی   و    کژی   شود   گرامی          راستی  از  ز

آنکه          جنگجوی  مردم  شود     پیاده گفتگوی  و  آرد  الف  سوار

آن آن از این همی آفرین    باز     ندانند     نفرین  ز           ازین  رباید

شود  خارا  سنگ   شاهشان  دل            شود     زآشکارا   بتر   نهانی

بر           پسر    بر   پدر  بداندیشگردد گر   همچنین    پدر  پسر چاره

ی بنده هنر   شود کار   نیاید   بزرگی   و    نژاد            شهریار   بی به

گیتی جفا   پر   شود   زبانها   و  روان             وفا  را  کسی  نماند   به

تازیان از و ترک واز میان   اندر    آید    پدید    نژادی             ازایران

بود تازی نه و ترک نه دهقان ها           نه بود   بازی    کردار  به  سخن

کوشش               نهند   دامن    زیر  گنجها  همه و دهند  دشمن  به  بمیرند

شور و ورنج غم فاشگردد رامش     چنان گور  بهرام  هنگام  به   که

کام کوششنه رامشنه ونه جشن دام   تنبل  و  چاره  همه     نه ساز و

سود پی از کسان دین  بجویند         خویش  زیان پیش   آرند  اندر   و

 

نوشته چنین زرتشت فرهنگ کردن زنده برای اش سترگ شاهنامه کنار و گوشه بزرگ فردوسی

است :

ما آئین کیشو مردمی ما                       شود دین بر خرده خرد نگیرد

جوی به رفته آب آن آبروی                         بیاریم باز بیابیم زان مگر

 

نیک ) - - پندار نیک گفتار نیک کردار بزرگوار زرتشت ی اندیشه با همسو بسیار فردوسی اندیشه

است( :

برگزین می جام و آزاری ؟                            بی آفرین از به نفرین که گوید که

مخور اندوه و داری آنچه برگذر                          بخور ما و است سپنج گیتی که

درم بهر از را کس کسستم                                میازار به توانی تا مکن

دست کنید دور کسان چیز پرست                               ز یزدان و باشید آزار بی

همسایگان آزار گان                             مجویید پرمایه و بزرگان بویژه

کنید نیکی و گرائید پاکی مشکنید                                به را خواهندگان پشت و دل

بس و جاوید است چیز دو گیتی کس                         ز به نماند باشد چه هر دگر

نیک کردار و نغز یک                                       سخن است جهان تا چنان بماند

خاک و باد از و آب ز و خورشید پاک                             ز گفتار و نام تبه نگردد

)) : همان)) منبع

: پانترکیسم و فردوسی

دیگری نژاد هیچ از و ترک،تازی،اروپایی را بزرگ فردوسی توان نمی عنوان هیچ ،به خوشبختانه،

. را بزرگمرد این توانند می نه ببینند می که هم پانترکان امروزه ایرانیان پاک نژاد جز نامید

)!!! ( ی مشاهده به ،ونیز بنامند ترک را وی کنند هویت  مصادره که مرد نیک این از هایی سروده

و  حقیقی دروغ جز ای وچاره شوند می منفجر ناچاری سر نشینند،از نمایاند،می می را ترکان

. زیر در هارا تهمت و ها توهین این اکنون بینند خودنمی سرراه را وی به تهمت و تحقیر و توهین

سوی از که هایی ویژگی و کارها بزرگ،چنین فردوسی واقعا آیا که بنگریم تا کنیم می بررسی

خیر؟ یا داراست خود ی کارنامه در را شود می بیان پانترکان

این در که کنیم بررسی باید بخش چند در را فردوسی پیرامون پانترکیستان ادعاهای

بخش) .1بخش . کنیم( می نقد را شاهنامه و سی فردو ستیزی زن ادعای فقط

 

پیرامون- آنان بزرگ،تبلیغات فردوسی و شاهنامه تخریب برای پانترکان ادعاهای ازمهمترین

» می» زن ضد را بزرگوار این خود تالشهای در چنین هم و است فردوسی بودن ستیز زن

شخصیت ی کننده تحقیر را وی نامعتبر بیت چند آوردن با و . شناسانند نامند می زن

را: پاره چند یا یک خود ادعای این اثبات برای پانترکان است،که مهم نکته یک ذکر نخست بررسی

) ( . بیت پاره چند این نخست نکته آن بیان برای دانند می خود ادعای بر سندی را ن آ و کنند یادمی

: ببینیم هم با را

نیست دخترش كه دان كسی اختر نیست    به اخترش روشن بود دختر چوشاه شبستان به آموزم راه                 چه نمایند كی زنان دانش به

جای هست را دیو همان زن رای          دل جوینده باشند زگفتاراست دیگر سخن نهانی در است             اگر مادر با راز پژوهندهء

به خاك در دو هر اژدها و به             زن ناپاك دو این از پاك جهان 

 

 

ستــــای را ستائیسگان را زنان

پـارســای زن صد از به یکسگ که

 

 

بـــود دختـر هــرکه پــرده پس

بــود   اختــر بد است تاجــدار اگــر

گــرگ   به ،دهیدش زاددختر چوزن

وننگشبزرگ   است نامشضعیف که

 

 

پدید آمد دختر گفتچون مرا

برید سر زمان بیایتشاندر

 

و...

روشن !!!!  بهرام که گوید می شاهنامه در ستیزی زن نام به پژوهشی در ضمیر

خودرا بیت،ادعای چند همین آوردن دارند،با را فردوسی تخریب قصد که کسانی

( که شاهنامه سترگیچون شاهکار پیرامون که دانست باید اما کنند اثباتمی

) بیت،یکمسئله فقطچند آوردن با توان نمی داشت نخواهند را آن ترکان هیچگاه

« » « . به جز تعمیم گویند می منطق Pدانش در کار این به نمود ثابت آن ی باره در را

. نشان«. با نیز پانترکان نیست پذیرفته منطق Pعلم در کل به جز تعمیم هیچگاه کل

) ( ) ( می عمومیت تعمیم یسترگ شاهنامه کل به را واقع،جزء در بیت، چند دادن

( . اگرحقیقت ها پاره این معلوم کجا از اصال نیست پذیرفتنی گاه هیچ این و دهند

) از داستانی در کنیم اثباتمی را آنان بودن واقعی غیر ادامه در باشند،که داشته

در خودرا ی ستیز زن ترکان نباشد؟مگر تازیان و ترکان از نقل به و شاهنامه

عمل این است،آیا ترکی ای لواط،پدیده ی اند؟پدیده نداده نشان تاریخ صفحات

زن دارای شاهنامه واقعا اگر نیست؟آیا آنان بودن ستیز زن بر توجیهی نیع ش]

شد؟آیا برگزیده یونسکو ادبی شاهکار سه جزء چرا بود اخالقی مفاسد و ستیزی

ابیات! بررسی زیر یونسکو؟در دانشمندان یا است تر معتبر پانترکان های پژوهش

: خوانید بزرگمی فردوسی ستیزی زن پیرامون را جعلیشاهنامه یا دروغین

] : خطیبی] ابوالفضل ی فارسی،نوشته گسترشزبان سایتشورای منبع

در ـ زنان به شاهنامه از كمتری بسیار كم_یحجم لحاظ به كه درستاست

از بسیاری در را آنان نقشبرجسته ولی اختصاصیافته، ـ مردان با مقایسه

. گردیه و گردآفرید انگاشت نادیده نمیتوان روی هیچ به شاهنامه داستانهای

. فداكارانه و هوشمندانه فرانك بیباكند و سلحشور زنان از كممانندی نمونههای

كه هموست و میپروراند ضحاكیان و ضحاك چشم از دور را فریدون خود پسر

صد چند و فرمانرواییستمگرانه از را ایران كشیدنضحاك، بند به با سرانجام

. میشود، كشته تور و برادرانشسلم دست به ایرج كه حالی در میرهاند او ساله

پشنگ پسر نوادهاشمنوچهر، به ماهآفرید او، دختر طریق از ایران شاهی نسل

. مانند حماسیشاهنامه ـ عشقی دلآنگیز و مهیج داستانهای در میشود منتقل

و بهرامگور گشتاسب، و كتایون سودابه، كیكاوسو منیژه، و بیژن رودابه، و زال

. پادشاهی به بهمن دختر همای میكنند ایفاد برجستهای نقشهای زنان آزاده،

. دارای و بیهویت پانترکان حال مینهد سر بر شاهی تاج و میرسد ایرانشهر

!!!! و عشق پیرامون اشعری ترکی اثر کدامین در هویتخواهی،بفرمایند ی عقده

و زال برای شاهنامه در که طور است؟آن آمده زنان و مردان عاشقی

... خرده دیگران فرهنگ هویتو از که است؟کسی آمده و تهمینه و رودابه،رستم

پیشاز حتا ادبی اثری ترکان باشد؟آیا داشته بساطشچیزی در باید گیرد،خود می

اثری 600یا 500 پیرامون بخواهند که پیشدارند سر 1000سال دروغ ی عربده ساله

. تمدن... و فرهنگ ی ازدستعقده امان بودن ای دستعقده از امان بدهند؟آه

!!!!!!!! خود. قوم تاریخ در درخور ادبی اثری داشتن ی دستعقده از امان داشتن

..... خوردن یونجه دست از امان

معنوی و ظاهری ستایشویژگیهای درتوصیفو بسیاری بیتهای شاهنامه در

: . میخورد چشم به فراوان دست این از توصیفهایی است آمده زنان نیكوی

ناسفته  مانند   سهی، سرو چهره، پری آرایشروزگار، بهار، باغ همچو آراسته

... و دیدار ماه پرنگار، بهشت روی، بهشتی دل، آرام گوهر،

« . : زن] چهره محمد، دبیرسیاقی، رك به کنید رجوع توصیفها این از مفصلی فهرست برای

» تهران، حریری، كوششناصر به ، فردوسی ص 1365درشاهنامه .[51ـ52ش،

 

به میكوشم بلكه بپردازم، شاهنامه در نقشزن بررسی به كه ندارم آن سر جستار این در

یا انتقاد مورد زن تعمیمپذیری حكمهای در آنها در كه بپردازم بیتهایی مهمترین ارزیابی و بررسی

) ( . و اصلی غیر و شده افزوده الحاقی دوسته به را بیتها اینگونه است گرفته قرار هجو و طعن

. چیست؟ بیتها این دانستن الحاقی مالك كه بپرسد شاید خواننده اینجا در كردهایم تقسیم اصلی

دیگر مالكهای از كه است نسخهشناسی ضوابط و قواعد همانا اصلی مالك میگوییم، پاسخ در

. تصحیحات و چاپها از را بیتها این است اطمینانبخشتر و استوارتر آنها وجزء سبكشناسی چون

همه كه میدهیم نشان دستنویسها به استناد با مورد هر در و میآوریم زیر در شاهنامه مختلف

الحاق بدان ارجمند كتاب این كتابت قرنها طی كه است شاهنامهخواهان و كاتبان سروده آنها

شدهاند:

: کنیم می بررسی را ستیزانه زن های پاره این اکنون

1: میپردازیم( شد ذكر پیشتر كه شاهنامه زنستیزانه بیت معروفترین ارزیابی به نخست

به خاك در دو هر اژدها و زن

به ناپاك دو هر ازین پاك جهان

) زن~ ) كه میشود مربوط ایرانی نهاد پاك شاهزاده ، سیاوخش سایوش داستان به بیت این

مخالفت با آنكه از پس اما میخواند؛ خود سوی به را او و میبازد دل بدو پدرشسودابه

كه میكند وانمود كیكاوسچنین شوهرش نزد ناامید، وصل از و میشود سیاوشروبرو

. برای سیاوش موبدان پیشنهاد به سرانجام است داشته را او به دستاندازی سیاوشقصد

. از سیاوش كه منتظرند همه و میآید گرد انبوهی هیزم آتشبگذرد از باید خود بیگناهی اثبات

: آتشبگذرد كوه

بلند كوه دو هیزم نهاد

چند و چون بر كرد شمارشگذر

كسبدید هر فرسنگ دو از دور ز

كلید را بال باید جست چنین

راستی در دیدن خواست همی

كاستی همه آید زن زكار

بشنوی بسر سر داستان این چن

نگروی زن به گر ترا آید به

. ج] خالقی، ص 2چ ب 234، [472ـ476،

درباره بخشبعدی در و است اصلی بیگمان كه باال بیتهای از پس شاهنامه چاپهای از برخی در

: میآید زیر بیت دو كرد، خواهیم بحث آنها

مجوی زن پارسا بجز گیتی به

روی به آرد بدكنشخواری زن

به خاك در دو هر اژدها و زن

به ناپاك دو هر ازین پاك جهان

در آخر شاهنامه 15بیت دستنویسهای معتبرترین و كهنترین مشخصات)   دستنویساز و نام

) نیست است، استوار آنها براساس مطلق خالقی جالل تصحیح كه بخشآمده این زیر در همگی

. چگونه بیت این پس نمیشود دیده نیز بروخیم حتی و مسكو و مول ژول معروف چاپهای در و

كلكته چاپ در مذكور بیت است، كرده جستجو بنده كه آنجا تا است؟ شده عام خاصو معروف

. ج) و�لرس، چ ص 2رك پانوشت 551، بمبئی( )2، . 1276و ص ق، ب 119هـ ،5 ) اساس كه پایین از

چاپهای از برخی به طریق همان از و آمده بوده، شاهنامه اعتبار كم و متأخر دستنویسهای آنها

ص ) امیربهادر چاپ شاهنامه مانند ایران اعتبارتر ب 110كم انتشارات( 21، كه شاهنامهای ،

ج ) كرده منتشر فردوسی سال هزارمین جشن یادگار به باستان ص 1ایران ب 131، از 6،

ج( ) رمضانی محمد چاپ ، ص 1پایین ب 432، ص( ) 10679، امیركبیر چاپ ب 123، چاپ( 35، و

ج ) سیاقی ص 2دبیر ب 487، ،524. است( یافته راه

(2: میگوید پدرشزال به خود دالوریهای ذكر پساز رستم

مرد شیرمست شیر افكندن از

نبرد دشت و رزم جستن همان

بلند ناید نام آن از را زنان

خفتنند و خوردن در پیوسته كه

. ج] مول، ژول ص 1چ ب 223، [58ـ59،

میان از بیت دو ج ) 15این خالقی تصحیح ص 1دستنویسمبنای پانوشت 333، یك( 4، در تنها

ق دستنویسفرعی سه و ل ل 2دستنویساصلی ،3 . از گذشته است الحاقی n قطعا و آمده ب و

ج ) مسكو درچاپ كه بیت دو این ص 2این، پانوشت 50، شده( 17، تشخیصداده الحاقی نیز

. یافتهاند پیوند یكدیگر با تصنعی و اند سست معنی نظر از هم و لفظ لحاظ به هم است،

3: میشود ( زال عاشق رودابه

آرزوی خرد جای بگرفت چو

خوی و آیین به شد تر دگرگونه

زن رای آن گفت سخن نیكو چه

پیشزن در یاد مكن مردان ز

جای هست را دیو همان زن دل

رای جوینده باشند گفتار ز

. ج] مول، ژول ص 1چ ب 125، [453ـ455،

میان از آخر بیت ج ) 15دو خالقی تصحیح ص 1دستنوسمبنای پانوشت 187، س،( »20، در تنها

ق لن، «)= 2ق، آن از یکی ،هریک،نشانگر حروف این ب پ، لی، شاهنامه 15، دستنویسکهن

. ). طریق از كه بیت دو این است آمده بینید می را مشخصاتشان و نام بخش این زیر در که است

نیست » « ل و ف چون معتبری و كهن دستنویسهای در یافته، راه مول ژول چاپ به دستنوسپ

. است الحاقی n وطبعا

به   4) فریدون پسران به ناچار به ـ میدارد دوست سخت كه ـ دخترانشرا كه هنگامی یمن شاه

: میگوید است، آزرده دل دختران از شدن جدا از و میدهد زنی

دخترشنیست كه دان كسآن اختر به

اخترشنیست روشن بود دختر چو

. ج[ مسكو، ص 1ج [170،ب89،

میان از اینكه با بیت وس » 15این ق دستنویساصلی دو در تنها خالقی تصحیح دستنویسمبنای

مشكوك « 2 شوروی تشخیصمصححان به است، مضبوط دیگر دستنویسهای غالب در و نیامده

ج ) تشخیصخالقی به ص 1و پانوشت 102، ،26 . جالل( با بخشبعدی در چنین هم است الحاقی

. شد خواهید آشنا نیز مطلق خالقی

5  )   » « ) بدگمانی) ساختن جادوی با و میكند سیاوشدسیسه كار در همچنان سودابه سوداوه

: میكند افزون پسرش به نسبت را كیكاوس

رهنمون یكی زد داستان برین

خون مهر از نیست فزون مهری كه

پدید آمد شایسته فرزند چو

برید بباید دل زنان مهر ز

. ج] خالقی، ص 1چ ب 239، [557ـ558،

ج ) مول ژول چاپ ص 2در ب 123، زیر( 603، بیت است، اصلی بیگمان كه بیت دو این از پس

: است آمده

دگر جایی دل�ش� و دیگر زبان

سر تو جویی كه یابی پای ازو

ق » در تنها بیت این خالقی، تصحیح دستنویسمبنای میان ل 2از آ، پ، لی، س 3، ج« ) 2، ،1آمده

«239ص « . پ( دستنویس طریق از هم باز بیت این نیست دیگر معتبر و دستنویسكهن نه در و

( ( . نشان با مسكو چاپ در لنینگراد دستنویسبیتاریخ در است یافته راه مول ژول چاپ به VIبه

: است آمده زیر بیت بیت، این جای

زن فرمان نیز مكن بكاری

زن رای زنی نبینی هرگز كه

. ج] مسكو، ص 3چ ،39]

در( 6 و مییابد آگاهی ایرانی، دالور بیژن، به دخترشمنیژه شیفتگی از افراسیاب كه هنگامی

:» ستجفت » گزیده ایران ز كه مییابد

برفت مژگان خون مژه از دست به

گفت باز داستان این و برآشفت

بود دختر پسپرده از كرا

بود بداختر دارد تاج اگر

. ج] خالقی، ص 3چ [235ـ236، 323،

ج ) مسكو چاپ در بیت دو این از ص 5پس ب 23، ،263: است( آمده زیر بیت

پسر جای به آید دختر كرا

بدر ناید داماد گور از به

. . « ل لی، ق س ل، دستنویس هفت در بیت « 3این در و آمده آ و، كهنترین 8، كه دستنویسدیگر

) تشخیص ) الحاقی را آن درستی به نیز خالقی و نیست آنهاست، رأس در ف دستنویسشاهنامه

. است داده

به  ( 7  درنامهای انوشیروان و برمیدارد شورش به سر انوشیروان مسیحی پسر زاد، نوش

: . مینویسد بدو كند سركوب شورشرا كه میدهد مأموریت مدائن مرزبان

زاد نوش با هستند كه سپاهی

داد ز چندین سربپیچند كجا

مدان بازی و باد از جز را آن تو

بدان رای و بود زنان گزاف

. ج] مسكو، ص 8چ ب 102، [846ـ847،

میان از كه هنگامی شوروی مصححان دوم، بیت از دوم مصرع مورد دستنویسمبنای 5در

) ( ) ( ، مدان آزی جهاندیده گزاف دیدهاند تصحیفشده را ل دستنویسها اقدام ضبط خود، تصحیح

قاهره ساده و مفهوم با n كامال و یگانه . 96ضبط نشان ) مسكو چ ضبطهای Kدر و برده متن به را

). میان از اینك راندهاند حاشیه به را دستنویسها بقیه و باز 15ل خالقی تصحیح دستنویسمبنای

. توجه مصرع این درباره دستنویسها وضعیت به است یگانه شوروی مصححان مختار ضبط هم

» « : س: ؛ مدان آزی جهاندیده گزاف ل « )2فرمایید « :) و ) ك ؛ مدار درازی جهانبین گزار آ و، نیز و

ل « 3نیز ل(: » ؛ مدار دراز بین جهان « )2گزاف ق : » ؛ شهریار كسی بازی به زنان(: » 2نباشد گزاف

( » « : :» لن پ، لن، نیز ق س، ؛ مدان بیدرازی جهان گزاف لی بدان رای و (: »2بود گزاف ب ،

» مدان درازی جهانبین

هنگامی اینكه، آن و سازم نشان خاطر متن تصحیح درباره را نكتهای است شایسته اینجا در

نماید، غریب یا باشد تصحیفشده دیگر دستنویسهای برخی با همراه دستنویسها اقدم ضبط

كننده گمراه استسخت ممكن دستنویس، یك سرراست و مفهوم n كامال و یگانه گزینشضبط

( قاهر یگانه گزینشضبط بیت این در چنانكه میان( 796باشد؛ در كه شوروی مصححان سوی از

دستنویسدیگر 15 دو بعالوه خالقی تصحیح محض 5دستنویسمبنای خطای تنهاست، سخت

شاعری. نام به ، زنستیز كاتبی ی پرداخته و ساخته مصرع تصحیحی، چنین نتیجه در است

. در بین و جهان واژه دو كه سبب بدین شوروی مصححان مینماید چنین است خورده رقم بزرگ

لن ) و لن ایشان تصحیح دستنویسمبنای نتوانستهاند( 2دو شده، كتابت جهانبین صورت به

. با دستنویسها غالب در كه بیت این درست صورت تشخیصدهند را مصرع این درست صورت

: است چنین آمده، اندكی تفاوتهای

مدان بازی و باد از جز را آن تو

) مدان ) درازی این به باین جهان گزاف

: گزافكاریهای جز چیزی كه مگیر جدی را شورش این تو میگوید مدائن مرزبان به انوشیروان

و ) میآید شتاب به باد شورشچونان مدان میكنی گمان كه درازی این به را آن و نیست جهان

.( مینشیند فرو كه شد نخواهد زمانی

8)

ستای   را سگان ستایی را زنان

پارسای زن صد از به سگ یك كه

تهران، ) دهخدا حكم و امثال در فردوسی نام به سخیف سخت و زنستیزانه بیت ش، 1310این

ص 2ج س 919، ،25. یافت( توان نمی شاهنامه ازچاپهای یك هیچ در را آن ولی شده، ضبط

. است جعلی كه پیداست آشكارا شود، یافت هم شاهنامهای در بیت این چنانچه

متن از را آنها چنانچه كه است این شد، بخشنقل این در كه بیتهایی بودن الحاقی دیگردالیل از

. بیتهایی یا بیت است ممكن البته آمد نخواهد پدید معنی و ماجراها سیر در خللی كنیم، حذف

این ولی نشود، ظاهر متن معنی و داستان روند در خللی و كنیم حذف شاهنامه از نیز را اصلی

دستنویسها كه است این بیتی بودن اصلی اساسی و اولیه شرط كه داشت خاطر به باید را نكته

. كافی تأیید از نه بخش این در منقول بیتهای آنكه حال میكنند پشتیبانی آن از حد چه تا

ی پرمایه شعر با n بعضا و استوار شعری لحاظ به آنها غالب نه و برخوردارند دستنویسها

. دارند فاصله فرسنگها فردوسی

شاعر میكنند گمان كه است این الحاقی بیتهای وسرودن آزمایی ذوق در كاتبان اصلی انگیزه

. به گذرا نگاهی با خواننده است نداده بسط و راشرح ماجراها كافی اندازه به مواضع پارهای در

. شرح پساز فردوسی یكم، قسمت در n مثال درمییابد نیك را نكته این آمد، پیشتر آنچه

ترا » آید به كه میكند گوشزد خود خواننده به مالیم n نسبتا انتقادی با سوداوه متعدد دسیسههای

» سوی از كلی حكم چنین صدور منشأ سوداوه متعدد نابكاریهای � قطعا كه ، نگروی زن به گر

كیكاوستسلیم چون مردانی نباید كه بگوید میخواهد فردوسی واقع به ولی است، شاعر

. این خوشذوق كاتبی اینجا در شوند سوداوه چون زنانی نابكارانه دسیسههای چرای و بیچون

تیز و تند بیتهایی سرودن با و گذاشته سخنوری میدان به پا خود و دانسته ناكافی را شاعر سخن

خود گمان به و كرده تبدیل زنان حق در زهرآگین و گزنده سخنانی به را مالیم انتقادی سخیف، و

! زبان از فردوسی نمونه، در است گذاشته دستشان كف را زنان حق و كرده ادا را مطلب حق

: و باشد، داشته دختر كسی اگر میگوید «   افراسیاب كاتب » ولی ، بو�د بداختر باشد، تاجدار او

: هم و است بداختر هم است گفته مایه سست بیتی با و ندانسته كافی جنسزن به را طعن این

! نمییابد خواستگار كور از بهتر

. میرسد پایان به شاهنامه در زنستیزانه الحاقی بیتهای باره در ما بررسی اینجا در

این که باشد،چرا می برابر مرد مقام با کامال شاهنامه در زن مقام که نیست معنا بدان این البته

... جشم به و ها حلقه ارباب نیز هومر،شکسپیر،و های داستان چون اروپایی ادبی آثار در حتا مورد

. اما طور همین ندارند،نیز بزرگی ادبی اثر هیچ شوربختانه که ترکان میان در یا و خورد می

نظیر بی دیگر ملل ادبیات با مقایسه در نهد می زن مقام به فردوسی که ارجی و احترامات

و. بگشایند خویشرا هویتی بی ی عقده تا بزنند پا و دست اینگونه باید پانترکان هرروی به است

. هویت ی عقده از امان بشناسانند آنان با همتراز دگر،خودرا های فرهنگ ارزشهای به توهین با

داشتن!!!

) ( قائل احترام و مردان،ارزش از تر کم زنان برای که داشته ابیاتی هایی پاره نیز بزرگ فردوسی

اشخاص و شاهان قول بزرگ،از ابیات،فردوسی این از خیلی در که دانست باید باشد،اما

های حسادت ی نتیجه که ست گوشزدهایی بیانگر اغلب که گوید می هارا این شاهنامه

. نظر مد باید چنین هم و تاباند می باز را زنانه احساسات و ها دشمنی برخی و ها زنانه،کینه

بیشاز از فردوسی که زمانی 1000داشت با است برابر این و است زیسته می ما پیشاز سال

. ملوک در بیزانس،نه در نه رسید نمی مردان مقام به دنیا کجای هیچ زنان،در وحقوق مقام که

) ( . برای دیگر ملل به نسبت فردوسی سوی از زنان به احترام و ارزش همین آسیا در نه و عرب

. قوم به ادبی اثری تا کنم خداوند درگاه به دعایی بینم می بهتر اکنون است افتخار ایرانیان ما

دارند؟واقعا چه خود دیگران،بگویند ادبیات تحقیر و توهین جای به تا ببخشد پانترکان موعود

فردوسی به شرمانه بی پانترکان که بینم می و نگرم می مختلف تارنماهای های کامنت به وقتی

گویم می خود کنند،با می خودشاستفاده ابیاتشعلیه از و گویند می ناسزا و توهین بزرگ

ناقصیم؟ آن داشتن در ما که دارید چه شما حال که بگوید ها این به نیست کسی

 

ی شاهنامه ابیات برخی پیش  بررسی بیشاز را شاهنامه در زنان جایگاه که فردوسی

: شناساند می تر ارجمند و ارزشمندتر

 

فر و آیین باشد را فرزند چو

نر چه ماده چه بر دل به گرامی

ج] خالقی، ص 1چاپ ب 103، ،219 ]

زن پارسایی از و پاكی ز

زن رای هم و گسارست غم هم كه

ج] مسكو، ص 9چاپ ب 171، ،2747]

زن میخواهد كه آنجا پدرشخسروانوشیروان، ضد بر زاد شورشنوش داستان خطبه در

: میسراید چنین كند، توصیف ازوست، زاد نوش كه را او مسیحی

جفت ز نباشد چاره كه دان چنان

نهفت جای و خورد و پوشیدن ز

زن رای و باشد پارسا اگر

زن آگنده �ر پ باشد گنج یك

بلند باال به باشد كه ویژه به

كمند م�شكین پای تا هشته فرو

شرم و رای با و هوشیار و خردمند

نرم آوای و گفتنشخوب سخن

شاه مایه پر داشت زنی سان برین

ماه دیدار به و سرو باالی به

زن درباره را خودش نظر میخواهد داستان به ورود پیشاز كه میكند اعالم فردوسی اینجا در

ادبیات سراسر در زن درباره توصیفها زیباترین و بهترین از بیتها این نگارنده نظر به كه بگوید

. است شده بیان وجهی نیكوترین به زن ظاهری و معنوی زیباییهای آن در و است فارسی

یافت میتوان منیژه و بیژن داستان خطبه در را دست این از دیگری دلانگیز و جذاب توصیف

به ربطی هیچ و است شاعر خالق ذهن و لطیف طبع و سلیم ذوق آفریده بیگمان هم باز كه

: ندارد او منبع

قیر به شسته روی شبه چون شبی

… تیر نه كیوان نه پیدا بهرام نه

دد ای هر� نه و مرغ آوای نه

بد و ازنیك بسته زبان زمانه

فراز از نشیب پیدا هیچ �د نب

دراز درنگ آن ز شد تنگ دلم

جای ز بجستم اندر تنگی بدان

سرای اندر بودم مهربان یكی

چراغ زو خواستم و خروشیدم

باغ به بیامد و شمع بیاورد

بهی و ترنج و نار و میآورد

شاهنشهی جام یكی زدوده

همی؟ باید چه گفتشمعت مرا

همی؟ نیاید خوابت تیره شب

داستان یكی تا می بپیمای

باستان از برخوانم ت دفتر� ز

جنگ و نیرنگ و مهر و چاره از پر

سنگ و فرهنگ مرد در از همه

روی : ماه ای گفتم سروبن بدان

بازگوی داستان این امشب مرا

: بشنوی من ز چون گر گفت مرا

پهلوی دفتر از آری شعر به

سپاس پذیرم هم و گویم همت

شناس نیكی یار ای بشنو كنون

. ج] خالقی، ص 3چ [ 305ـ306،

شده استفاده آنها از مقاله این در كه شاهنامه از تصحیحاتی و چاپها دستنویسها، مشخصات

:) دستنویساست ) یک نماد حرف هر است زیر شرح به است،

آنها اعتبار و تاریخ ترتیب به مطلق مطلق خالقی جالل تصحیح مبنای پانزدهگانه دستنویسهای

: از عبارتند

(614فلورانس   نشانف ) با

(675لندن   ل ) نشان با

(731استانبول   س )

(741قاهره   ق)

(2ل )891لندن

(2س )903استانبول  

(733لنینگراد   لن )

(2ق )796قاهره  

(840لیدن   لی)

(3ل )841لندن  

(844پاریس   پ )

(848واتیكان   و )

(2لن )849لنینگراد  

(852آكسفورد   آ )

(849برلین   ب )

  ) ( . خالقی ویرایش تصحیح گانه پنج دفترهای آغاز رك دستنویسها، این كامل مشخصات برای

به ) فردوسی ابوالقاسم شاهنامه انضمام به مستوفی حمدالله ظفرنامه نیز شاهنامه؛ از مطلق

) مورخ خطی نسخه روی از عكسی چاپ ، مستوفی حمدالله كتابخانه 807تصحیح در هجری

دانشگاهی،( or،2833بریتانیا( نشر مركز خمسه 1377/1999تهران، با همراه فردوسی شاهنامه ؛

به ) مربوط اسالمی بزرگ دایرةالمعارف مركز به متعلق نسخه روی از عكسی چاپ نظامی،

) تهران، اسالمی، بزرگ المعارف دایرة مركز ، قمری هجری هشتم .1379قرن

: پاریس مول، كوششژول به شاهنامه تصحیحات و و�لرس 1878چاپها كوششیوهان به م؛

) لیدن،) ماكان، و مول ژول چاپ دو مقابله با ، بمبئی، 1878ق/ 1295فولرس سنگی چاپ م؛

تهران، 1276 میرانصاری، كوششعلی به بهار، الشعراء ملك حواشی با كوشش 1380ق، به ؛

تهران، رمضانی، سال 1312محمد هزارمین جشن یادگار به باستان ایران انتشارات از ش؛

تهران، دیگران، 1312فردوسی، و مینوی كوششمجتبی به و�لرس، یوهان براساسچاپ ش؛

تهران، بروخیم، و 1313ـ1315كتابخانه كتابفروشی وسرمایه همت به امیربهادر، چاپ ش؛

تهران، علمی، علیاكبر پنجم، 1326چاپخانه ج تهران، امیركبیر، انتشارات به 1357ش؛ ش؛

تهران، سیاقی، دبیر . 1335كوششمحمد . مسكو، دیگران، برتلسو ا ی زیرنظر ـ1971ش؛

نیویورك 1960 مطلق، خالقی كوششجالل به .(1988ـ1997 )1366ـ1375م؛

: بروید ادرس این به بیشتر ی مطالعه برای

http://www.azargoshnasp.net/famous/ferdowsi/shahnamehabyaatghairraastin.htm

 

های داستان در ایرانی جنگاور بانوی گردیه،دو و آفرید گرد ماجرای از بخشهایی چنین هم

دارند : می وا حیرت به را مردان،مردان با نبرد با که بینید می زیر در را شاهنامه

 

» « » « » خاقان » با جنگ در چوبین بهرام خواهر گردیه : درباره میخوانیم چنین

/ افکنم اسب درنده شیر بر که منم کاینک گفت گردیه بدو

سوار / بنزد آمد در بنیزه نامدار پهلو خواهر همان

اوی / پیوند و حفتان بگذاشت که اوی بند کمر بر زد نیزه یکی

خون / جوی او زیر شد ریگ همه نگون آمد در باره پشت از چون

رزمگاه / آن اندر اسب برانگیخت سپاه گزیده آن با سینه یالن

بخست / چندی و افکند کشته بسی برشکست همی چین لشکر همه

کس / بسیار نماندند اسبان بر پس ز شد همی لشکر فرسنگ دو

سرنگون / دیگری و سر بی یکی خون رود شد دشت همه سراسر

کشید / دلیران شهریار بر کشید ایران سوی شد پیروز چو

شد / جهانجوی کو زنی ندیدی شد آموی به چهارم بروز

) از) سپاهی با نوجوانی بود،در بزرگشده زمین توران در که رستم پسر سهراب

های دروازه به رسیدن با ،اما بیابد را پدرشرستم تا کند می حمله ایران به توران

می نبرد به او با و میشود جلویشظاهر آفرید گرد نام به ایران،دختری شهر

پردازد:

/ کسندید اندرون جنگ به او چون که گردآفرید بود او نام کجا

درنگ / جای کار آن اندر نبود جنگ سواران درع بپوشید

گره / رومی ترگ سر بر بزد زره بزیر گیسو کرد نهان

بزیر / پای باد میان بر کمر شیر بکردار دژ از آمد فرود

کرد / ویله یکی خروشان رعد چو گرد چون آمد اندر پیشسپاه به

سران / آزموده کار و دلیران آوران جنگ و کدامند گردان که

نهنگ / دالور بسان بگردد جنگ به آزمونرا یکی من بر که

باز / پیش یکی نیامد را او مر سرفراز لشکر آوران جنگ ز

. با . اندازد می زمین رابه آن و زند می آفرید گرد خود کاله به ای ضربه ،سهراب نبرد این حین در

دختر وی که شود می متوجه سهراب و شده نمایان آفرید گرد خود،گیسوی کاله این افتادن

: کند می معرفی چنین اورا حیرت فردوسی و است

است دختـر کـه بـدانسـتسـهراب

اســت افســر در ار او مـوی ســر

سپـاه ایران از آمدشگفت شگفت

آوردگــاه بــه آیــد دخـتـــر چـنـیـن

نـبـرد روز بـه جـنــگی ســــواران

گـرد درآرنـد ایـــــــران بـه هـمـانـا

ایـرانیــــان ز چـنـیـنـنـد زنـانـشـان

آوران جنگ و گـردان انـد چگـونه

» « » که» بود رزمجویی و بیباک زنان از نیز گیو همسر و رستم دختر گشنسب بانو

. اندازه به او که است آمده چنین است شده یاد او از فراوان فردوسی شاهنامه در

. است داشته را او با رویارویی توانایی مردی کمتر که بود دلیر و زورمند ای

» می» شمار به جنگجو و تیرانداز سواران از که میباشد رستم دیگر دختر زربانو

زال خود دالورانه رزم با و .٬آمده است کرده آزاد زندان از را تخواره و آذربرزین

ترکان ستایشنیستند؟آیا ی دارند،شایسته ساله هزار عمری که ابیات این آیا

... تازند؟ بزرگمی فردوسی بر اینگونه پانترکان دارند،که ادبیاتی چنین

: کیست مطلق خالقی جالل

 

 

 

) ( بیشاز كه است شاهنامه مصحح ویرایشگر ،بزرگترین مطلق خالقی جالل است 36دكتر سال

شاهنامه  كه تصحیح برای را خود .  وقت . این کند می زندگی آلمان در اکنون هم او است گذاشته

و حواشی همراه به نیز دیگر جلد دو و است شده منتشر آن ششدفتر كنون تا كه شاهنامه

منتشر زودی به نامه .  واژه  میشود

«: پنج و چهل ابتدا در كه بوده این ما كار شیوه است معتقد شاهنامه تصحیح مورد در وی

. باقی هجری دهم نهم قرون از كه نویسها دست این كردیم بررسی را دستنویسشاهنامه

. انتخاب بوده بهترین تشخیصما به كه نسخهای پانزده نسخه، پنج چهل این میان در است مانده

آنها. از استفاده با را كار . شدهاند كردیم شروع بنداری عربی ترجمه اضافه شیوه  به این تفاوت

طور به و كردیم بررسی را شاهنامه نویسهای دست ابتدا ما كه است این در اتفاقی تصحیح

. . بر هایی نسخه بررسی برد زمان سال خودشده انتخاب این نكردیم انتخاب را آنها از یكی

نسخه این میان از را نسخه پانزده بعد و نه یا دارد اعتبار ببینم كه كردیم بررسی محكهای طبق

». برگزیدیم ها

كه :» وی داند می این در را دارد وجود تصحیح این در كه دیگری به  مزیت را ها نسخه اختالف

. جدا را اختالفی هیچ نوشتیم حواشی در و دادیم بررسی مورد را امال اختالف حتی كامل صورت

. در من كنند بررسی را اختالفات این حواشی طریق از بتوانند تامنتقدان نیانداختیم دور به و

ما كه بودم نوشته تصیح این .  روشی پیشگفتار ما كنیم منتشر حواشی بدون تصحیح كه رسیدیم

36 . . زمان اگر البته بود كرده صرف فردوسی كه چیزی آن از بیشتر كردیم وقتصرف سال

همكارانم و من توسط فردوسی  صرفشده كه میرسیم زمانی برابر دو به شود به محاسبه

! شاهنامه است « پرداخته

هستند،به آن اتمام درحال و اند کرده دستیارانشچاپ همراه به بزرگمرد این که ای شاهنامه

. شاهنامه برخالف شاهنامه این است فردوسی اصلی ی شاهنامه به شاهنامه ترین جرأت،نزدیک

...  های پساز ی شاهنامه ترین معتبر و ترین وکامل است تر پژوهیده بسیار و بمبئی و مسکو

باشند داشته نظر شاهنامه،در خریدن برای که کنم می توصیه نیز هموطنان به و است فردوسی

. » بگیرند » را مطلق خالقی جالل ویرایش که

 

 

 

...... بریم نیکی دست کوششهمه به بدنسپریم به را تاجهان بیا

.... یادگار بود نیکی که به همان پایدار بد و نیک همی نباشد

..... سودمند ترا مرا بدن نخواهد بلند کاخ و دینار گنج همان

 

 

کس میازار و گرای نیکی بس   ...   به استو همین رستگاری ره

 

 

در که است فردوسی وحکمت نیک ی اندیشه اوج نمایانگر باال اخالقی فرهنگی نکات تارنمای

خواهم خود فردوسی ی شاهنامه در اخالقی نیک سفارشات و نکات پیرامون ،نوشتاری

و. گزینند می دوری آن از پانترکان که ست چیزی تربیتی مثبت وآثار نکات این شوربختانه داشت

. برجسته اثر سومین ادبی اثر این هرروی به دارند شاهنامه تخریب در ،سعی بیت چند آوردن با

نمی پانترکان برای ای چاره و است شده برگزیده جهان ادبی شاهکار چهارمین و یونسکو ی

: سوختن و کردن حسادت جز ماند

 

دیگری ادعاهای و شد داده شاهنامه،پاسخ و فردوسی بودن ستیز زن ادعای فقط نوشتار این در

ی منظومه انتساب نیز و وی سوی از انیرانی های نژاد تحقیر و فردوسی بودن پرست نژاد چون

. شد خواهد بررسی پسین بخشهای در بزرگ فردوسی به زلیخا و یوسف

 

در زنان ارزشمند مقام که بیت چند آوردن نیز و ستیزانه زن بیت چند بررسی با نوشتار این

پاسخ و فردوسی و شاهنامه بزرگی و شکوه دادن نشان در دهد،سعی می نشان را شاهنامه

بیشتری مطالعات که هستید مند عالقه اگر ولی داشت، زمین ایران فرهنگ دشمنان به دادن

زنان به گذاردن برعکس،احترام و ستیزی زن عدم و شاهنامه در زنان ارزشمند جایگاه پیرامون

منابع با و کامل و جامع که بروید زیر ادرسهای به توانید می باشید داشته فردوسی ازسوی

را شاهنامه الحاقی ی ستیزانه زن ابیات و فردوسی ی شاهنامه در زنان ارزشمند ،جایگاه معتبر

: است کرده بررسی

 

و تارنماها به سایت این از پیوندی فقط و نیست آذرگشنسپ سایت به مربوط زیر ادرسهای

: کنید کلیک است،لطفا دیگر های سایت

 

: شاهنامه- ی ستیزانه زن ابیات بررسی و آن پیرامون مهم نکاتی ،شناخت شاهنامه معرفی

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/keyvanpasokhbehsulmaziygdr.htm

 

: خطیبی- ابوالفضل قلم شاهنامه،به ی ستیزانه ابیاتزن بررسی

http://www.azargoshnasp.net/famous/ferdowsi/shahnamehabyaatghairraastin.htm

!!!! شاهنامه؟؟- در ستیزی http://rouznamak.blogfa.com/post-510.aspx:  زن

: بخش- خالقیمطلق جالل دکتر با -http://rouznamak.blogfa.com/post= 1گفتگو

143.aspx  2بخش =http://rouznamak.blogfa.com/post-146.aspx 

زنان - به را ارج بیشترین كه است اثری تنها شاهنامه فارسی؛ ی ادبی های متن ی همه میان در

است .گذاشته

 

: بخش- پژوهی شاهنامه با آشنایی پیرامون ای -http://rouznamak.blogfa.com/post= 1مقاله

490.aspx   2بخش =http://rouznamak.blogfa.com/post-500.aspx

ی- مقاله در چنین .Dj. Khaleghi-Motlagh, Die Frauen im Schahname, Freiburg, 1971; Mهم

Omidsalar, “Notes on Some Women of the Shahnama” Name-ye Iran-e Bastan, Vol. 1, No. 1,

Spring and Summer 2001, pp. 23-48 .

( دشمنان از نولدكه نظر و بررسی شاهنامه زنان برخی نقشبرجسته متعدد، شواهد عرضه با

. ) است شده نقد ایران فرهنگ سرسخت

تو هست ایرانی زمین،تا ایران ی واندیشه پدرخرد باد،ای گرامی یادت و باد شاد پاکت روان

. داده بدگوهر،انجام خودباختگانی از رهاندنت برای که کوششخودرا این سرافرازهستی و پاینده

. . ) ( بزرگ ایران پاینده باشی پاینده کنم می تقدیم سربلندت و پاک روح روان به .ام

 

.......................................................................................    

نوشتارهای : تمام جا این به تا پانترکستیز مهرداد           پیشین

اندیشه    -  و خرد پدر فردوسی، و پانترکان

خوی     - وپارسی گوی پارسی همواره ی ای،سراینده گنجه نظامی و پانترکان

آریایی      - بزرگ،بزرگمرد کوروش و پانترکان

بخش )    - زبان این با درپیوند پانترکان ادعاهای ورد ترکی زبان ( ۱ اساس

                   ترکیه  -

پانترکیسم سرآغاز:- با آشنایی

ایران پاینده

بزرگ ایران باد تورج

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در + شده نظر 43   | مهرداد توسط  14:58 ساعت1388شهریور 22یکشنبه  نوشته

« : زمینه در ای نشده حل پرسش كه جا هر معروف خاورشناس مینورسكی والدیمیر گفته به

.» کنند می دراز جا همان را خود دست درنگ بی ترکان آید پدید باستان شرق های قوم فرهنگ

منبع:

Pan Turkism, par minorsky dans ensycolpdie de islam, Livraison N. P. 924 Akopov

» اصیل » ترکان مخصوص ترکان پیرامون شده بیان های واقعیت که دارم می اعالم جا این در

که باشد می ها هون جمله از اروپا های ترک نیز و سیحون شرق های سرزمین به مربوط

ایران های آذری بر عنوان هیچ به و دارند را جایگاه این هنوز نیز بسیاری و بودند ایران دشمنان

. باشند می آریایی نژاد از و ایرانی علم، گواه به هم آنان که چرا ندارد داللت

نخست صفحه

الکترونیک پست

وبالگ آرشیو

وبالگ مطالب عناوین

روزانه پیوندهای

آمریکا کنگره در نوروز تصویب

روزانه پیوندهای آرشیو

پیشین های نوشته

1389 فروردین

1388 اسفند

1388 آذر

1388 آبان

1388 مهر

1388 شهریور

1388 مرداد

پیوندها

)) روزنامک )) معتبر و پژوهشی تارنگار

آذرگشنسپ

) ( من دیگر تارنگار آریایی ایرانیان فرهنگ

) ( : رودسری توکلی حسن زادمهر پارسی بزرگ ایران تپنده دل پایگاه

) ( پورپیرار نقد در صبر و حق

) ( ایران فرهنگ و تاریخ ی پژوهنده فرد عطایی امید استاد

آریابوم پژوهشی پایگاه

) ایران) تاریخ و پژوهشفرهنگ جاودانان

-

--------------------

مهرخورشید

کشور هفت

ساسانیان تاریخ

ایران تاریخ های ناگفته

من باستانی مهر

ایران تاریخ

ایران

زرتشت آیین و بزرگ کوروش

-

-

-

---------------------------------

زمین ایران پرستان میهن پایگاه

ایران سر آذرآبادگان

) ( آذری ایرانیست~ پان پرستان میهن آریا فرمان

) ( پانترکیسم با کارزار ایران آذربایجان،یاشاسین

ایران یوردوم آنا

کانی 7

کردها مظلوم نقده،شهر

انیرانیان

-

-

------------------------------

آریایی آذری یک

- آریایی- سرزمین گدروزیا بلوچستان

ایران- ارمنستان

) ( لک آریایی اصیل قوم تاریخ و پژوهشفرهنگ لکستان ی فرشته

مزدشت

ایرانی یک

گرایان میهن

-

-

-

------------------------------

) ( انگلیسی بریتانیکا ی دانشنامه

ایرانیکا ی دانشنامه

) ( انگلیسی پدیا ویکی ی دانشنامه

) ( فارسی پدیا ویکی ی دانشنامه

) دهخدا ) لغتنامه واژگان فرهنگ

-

-

-

-

----------------------------------

) ( شاهنامه ویرایشگر بزرگترین مطلق خالقی جالل دکتر

یارشاطر احسان پرفسور

فرای نلسون ریچارد پرفسور

.

.

.

.

.

.

---------------------------------

-» بخش » سکوت دوقرن کتاب 1 دانلود

- بخش سکوت دوقرن کتاب 2 دانلود

- بخش سکوت دوقرن کتاب 3 دانلود

- بخش سکوت دوقرن کتاب 4 دانلود

» آزاده » بابک،م�رد کتاب دانلود

-» بخش » خرمدین،دالورآذربایجان بابک کتاب 1 دانلود

-» بخش » خرمدین،دالورآذربایجان بابک کتاب 2 دانلود

   RSS  

POWERED BY

BLOGFA.COM

 

فردوسی

تازیـــان از و ترک از و ایـــران ز

میــــــان اندر آید پدیـــد نژادی

بود تـازی نه و تـرک نه ، دهـقـان نه

بود بازی کـــردار بـــه ها ســخن

نهـنـد دامـان زیر ها گـنـج هـمـه

دهـنـد دشـمن کوششبه و بکوشـند

وفــــــا نـمانـــد را کـسـی گـیـتـی به

جــفـا پــر شــود زبـــانـهـا و روان

پــی خــون بــریــزنــد خواســتـه از

آراســتـــه بــد روزگــــار شـــــود

خـویـش سـود پـی از کســان زیــان

و آرنـد دیــن بجـویـنـد پـیـش انـدر


Recommended